مخاطب خاموش !
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۹ ب.ظ
نمیخواهم چیزی بشوم ... تنها میخواهم یک انسان باشم . دوست من باور کن مشکل است که آدم "انسان" بشود ! - صمد بهرنگی -حس می کنم این خانه اسباب دغدغه ذهنی برای عده ای از دوستان قدیمی گشته .از سرکهای مدام و مضطرب و نگاههای پر از استفهام آنها حرفهای زیادی میتوانم بخوانم ... دوستِ من ! چیزهای اندکی بوده که در زندگی آرزو کردمش .. آرزو های بیشمار اما کوچک و دست یافتنی ... شاید به همین دلیل بوده که این آرزوهای غیر محال وحقیقی زمانی که محق نشدند ، لب برچیدمو به پهنای صورت اشک ریختم .چشمانم زود خیس میشوند چون عاری از عاطفه و احساسنبوده ام و نیستم. دلم کوچک است اما توان درک و قدرت تحلیل چنان مسائلی را دارد که شاید تودر مخیله ات نیز نتوانی هضمش کنی من ! سهم ِ کسی را نخواسته ام ! میفهمی ؟ هرگز..مهر ورزیم از روی احترام بوده و بس بی هیچ تفکر پنهانی درورای واژه هایم..من آدم مختصری ام.چشمان ساده و صمیمی ام برای همه حس شادی خنده دارد . حتی برای کسی که آزرده ام سازدلبانم میخندد همیشه ،حتی آن لحظه که غم پنهان دارد. دستانم بی تکلف و بی منت و بی تعارفنددر عین حال تلخم ! می فهمی ؟ تـــلخ ! تلخ به معنای واقعی کلمه ! مثل حنظل !تو از رد چشمانم هراس و ترس بی اعتمادی افتادن برگ را می توانی بنگری ... کابوس اندوهناک زندگی در رج به رج واژه هایم قدم می زنند ..من پاهایم همیشه آماده برای دویدن است ... دویدنی نفس گیر ... دستانم همیشه آماده اند برای شکافتن آهنی ، و رهایی از دخمه ای برای گریختن و وارد شدن به بازی دیگر زندگی ... من سالهاست با چشم باز می خوابم ! میفهمی ؟ نه !!! نخواهی فهمید ... پی نوشت :خدایا
به من قدرت تعقل، توان صبر، بزرگ منشی ِقناعت و شایستگی بخشیدن و بخشیده
شدن عطا کن و خائنم مکن به بزرگان ، دوستان و همراهانم
۹۴/۰۹/۱۳
شاید راست گفته اند که مومن میبایست خود را در مظان اتهام قرار ندهد! هرچند که واقعن هیچ قصد و نیت بدی هم نداشته باشد.
البته من از دنیای خانمها قطعن به اندازه خود آنها آشنایی ندارم ولی گمانم خانم ها گاهی حساسیتهایی دارند به برخی مسائل که در وجودشان نهادینه شده است... کاریش هم نمیشود کرد.