واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

بدون شرح !

چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۶ ق.ظ
زیبایی را نیاز به زبان وصف نیست ! آرامش خود هویداست .. ***خانه تاریخی منطقی نژاد - شیرازphoto : Ali   Zamani
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۴
delaram **

نظرات  (۳)

حقا که بدون شرح است
و برای ما از این ها بهره ای و نصیبی نماند.
هیچ
پاسخ:
: پاشین یه اکیپ بشیم بریم این جور جاها دیدن! والا -البته لازم به توضیح مختصر که خونه قدیمی ما همین شکلی بود... چه صفاها که نکردیم. عصرهای تابستون و اون سماور زغالی مامان که میآورد کنار کاناپه چوبی زیر درخت سیب و گیلاس.... بوی خاکی که بعد شستن حیاط بلند میشد و موسیقی حزین و دلنوازی که داداشم گوش میداد.... بعضی خاطرات عمری ان نسترن جان... عمری و تکرار ناشدنی
آنچه تا حدودی در زندگی ام برای لذت داشته بر می گشته به خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ در روستایی کوهستانی که صبح طلوع شیر تازه دوشیده شده و عسل و سرشیر و فطیری ک  خودمان در تنور پخته باشیم و روز شروع شده
بعد هم در کوچه باغ ها میان درخت ها تاب بازی کرده بودیم و کلی از آلبالو ها و گردو ها و گوجه سبز هایش خورده بودیم.
بعد هم شبش سیب زمینی زغالی و ...
آخر شبش هم پیاده روی شبانه بود که آن قدر ستاره روی سرمان ریخته بود که باور کردنی نبود آسمانش اگر صاف بود مثل آسمان کویر بود.
خانه هم خانه ی خشتی بود که دو پنجره ی کوچک چوبی داشت و کنار پنجره گل های شمعدانی بود. اما خب ...
تمام شد.
ولی زندگی خودمان نبود. برای پدربزرگ و مادر بزرگ بود و البته تابستان ها کیف می کردیم. حالا دیگر جای آن خانه ی خشتی خانه ی آجری بدترکیبی ست با پنجره های آهنی بد رنگ و ..

آه داغ دلم تازه شد.
از آن چیز ها مانده فطیری که خاله در فر می گذارد می پزد و من هم نمیخورم. ابدن که توهین کرده ام.
پاسخ:
: به به ... یادمه یک بار نمایشگاهی بود که عشایر هم بودند با اون سیاه چادرهای جالب ... جالبتر اینکه با وجود گرمای تابستان داخل چادر واقعا خنگ بود .. من از اونجا نون گرفتم که باشیر درست می کردن و تنور داشتن.. نشستم کنار تنور . خانومه می پخت و من نگاش میکردم.. خیلی برام لذت بخش و جالب بود. قدیما که حیاط خونه درخت داشت ، عادت داشتم برم بالا درخت بشینم و یه برگه هم بردارم یا نقاشی بکشم یا بنویسم.. و همیشه خدا مادر هیچوقت از این رفتار من خوشش نمیومد.. میگفت میمون نیستی که مثل آدمیزاد بیا رو زمین بشین .. و منم میگفتم ما به بالا نشینی عادت دیرینه داریم... هیچی دیگه بالا نشینی رو هم ازمون گرفتن / بعضی خاطرات میرن قایم میشن در ضمیر ناخود آگاه و پنهان..
زیبایی و صفارو تو خونه های قدیمی میشه پیدا کرد.یک معماری ناب که القا کننده آرامش و شکون است.هر وقت به این خونه های قدیمی نگاه می کنم یاد آدمای قدیمی می افتم.آدمایی که واقعا آدم بودن.مرامشون.عشقشون.وفاشون.صداقتشون.انسانیتشون.همه چیزشون مثل همون خونه های قدیمی واقعی و خاکی بود.سرشار از صفا و مهربونی.یعنی مهربونی ها بدون عقده.عشق ها بدون ظاهربینی و هوس و مهمتر از همه دگر خواهی و دگردوستی که فامیل و همسایه نثار هم می کردند واقعا ستودنی بود.چه روز هایی بود یعنی میشه اون شعور جمعی که سرشار از صفا و محبت بود نه عقده و کینه رو دوباره دید.شاید...
پاسخ:
: بعید و دور است جناب دِو داس که آن روزها برگردند .. اما می توانم از خودمان شروع کنیم و هر کداممان اجازه ندهیم افکار غلط به اسم مدرنیزه اون اصالت باطنی ما رو خدشه دار کنه .. هنر ، سنت و هر آنچه که به اصل و نسب آدمی بر می گردد فنا ناپذیر و ابدی ست .. هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگالر وصل خویش سپاس بیکران از کامنتهای درخورتان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">