واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

هویت !

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ
من «دوشیزه مکرمه» هستم وقتی زن‎ها روی سرم قند می‎سابند و همزمان قند توی دلم آب می‎شود من «مرحومه مغفوره» هستم  وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده‎ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی‎بینم من «والده مکرمه» هستم وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای خود شیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ می‎کنند  من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری‎اش، البته تا چهلم آگهی وفات مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می‎رساند من «زوجه» هستم وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز، به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می‎کند به من و دختر شش ساله‎ام ماهیانه فقط ۲۵ هزار تومان بدهد من «سرپرست خانوار» هستم وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضه‎اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید من «خوشگله» هستم وقتی پسرهای جوان محله، زیر تیر چراغ برق وقت‎شان را بیهوده می‎گذرانند من «مجید» هستم وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می‎ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می‎زند من «ضعیفه» هستم وقتی ریش سفیدهای فامیل می‎خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند   من «بی بی» هستم وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می‎شوم و نوه و نتیجه‎هایم، تیک تیک از من عکس می‎گیرند من «مامی» هستم وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوست‎ش دروغ‎پردازی می‎کند من «مادر» هستم وقتی مورد شماتت همسرم قرار می‎گیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه‎ها را درست نکرده بودم من «زنیکه» هستم وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشین‎ش در پارکینگ می‎شنود من «مامانی» هستم وقتی بچه‎هایم خرم می‎کنند تا خلاف‎های‎شان را به پدرشان نگویم من «ننه» هستم وقتی شلیته می‎پوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم  می‎کنم و نوه‎ام خجالت می‎کشد به دوستان‎ش بگوید من مادربزرگ‎ش هستم به آنها می‎گوید من خدمتکار پیر مادرش  هستم من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم وقتی شوهرم آروغ‎های بودار می‎زند و کمربندش را روی شکم برآمده‎اش جابه‎جا می‎کند من «بانو» هستم وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته‎ام و هیچ مردی دلش نمی‎خواهد وقت‎ش را با من تلف بکند من در ماه اول عروسی‎ام؛خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم،  ویتامین و... هستم من در فریادهای شبانه شوهرم وقتی دیر به خانه می‎آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش است و دهانش بوی سگ مرده می‎دهد «سلیطه»  هستم من در محاوره دیرپای این کهن بوم؛ «دلیله محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم دامادم به من «وروره جادو» می‎گوید حاج آقا مرا «والده آقا مصطفی» صدا می‎زند من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر حقوق‎م با این و آن می‎جنگ‎م مادرم مرا به خان روستا، «کنیز» شما معرفی می‎کند من کی هستم؟بلقیس سلیمانی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۶
delaram **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">