روز گردی ِ چشم !
سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ
ای آقــــا در پست قبل از باران بی پیر و سوز دلگیر ش گفتیم و نم نم باران ، برف نازل فرمودند از برفو سپیدِ سوز دارکه رخساره ارغوان می نماید سخن برانیم، زبان به کام باد مبادا سنگ عنایت فرمایند.نه والده محترمه مکرمه را التفاتی ست که بگویند حکمت را چه کارت و نه جنم و جسارتِ بهروز درچنتهکه برویم و حکمت الدوله را دق الباب نماییم...ما را نکوتر این که شال به کلاه و نغمه گویان و خرامان ،مشقِ حضراتش نماییم و بس ! باب فیرندگی روح و تلطیف خاطر ملوکانه ، بدک هم نشد برای چومنی که بدان سوز از دولت منزل به رقص تانگو خود را به مقصد رسانیده و سما ء وار برگشتیم...این میان ،تو گویی اندکی نیز تکنو را به تلمذ و هنرنمایی مشغول بودندی که چنین سر به زمین و پا بر هوا داشتند.. نکته !حضرت حق هم چه حالی می کند با مردم آزاری ! ***یارانِ همراه دل آرام وعظ چنین دارد اگر ولایت تان رحمت حق باریتعالی برف گونه نازل گردید بر فرقِهمایون تاب ، فی الفور تصنیف زمانه را در ام پی فور بریزید و بزنید بیرون ... بی چتر و کلاه بی هوا و شادمانه ... از اینجا کش رفتیم ، شما هم کش بروید از همینجا دیر کردی نازنینم کم کم آذر می رسد
عمر آبان ماه هم دارد به آخر می رسد
برگهای دفتر پاییز سرخ و زرد شد
آخرین برگ سفیدِ کهنه دفتر می رسد
زودتر برگرد تا وقتی بجا مانده هنوز
می رود پاییزِ عاشق، فصل دیگر می رسد
مهر و آبان طی شدند و نوبت آذر رسید
نازنینم زودتر، سرما سراسر می رسد
این هوا با عاشقان چندی مدارا می کند
فصل سرما، زوزه ی باد ستمگر می رسد
یک نفر با یک خبر ای کاش امشب می رسید
مژده می آورد برخیزید، دلبر می رسد...شاعر ........ ؟!
۹۴/۰۸/۲۶
دل آرام ...شیطنت و عشق بازی کلامشان را در این پست چنان به تصویر کشیدند که برای من غریبه با دیدن این عکس همین بس که بگویم. ..
سوزش برای ما ...
والاع...
سلامت باشی و دردانه جانا ...