باید گذر کرد ...
چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ
اصراری عبث و بیهوده برای پرسه در بیراهه های بینهایت زندگی !دوست داری دیوانگی کنی و عاقل نباشی در نقطه عطف هستی ، با مواجهه ء پیچیده ترین معادله چند مجهول زندگی ! گاهی به سفتن سنگ سخت و گاه نیز به آب در هاونِ زمانش کوفتنرا می ماند این زندگی .. که حالت از این همه بلاهت آمیخته در افسونگری اش بهم میخورد .اما ندایی در میان ضمیر پنهانت که پر از اشتیاق است برای دویدن تا مرز جنون ! که ادراک عمیقو قدرت تحلیل ژرفش مدام به حال محاسبه رویدادهای اطراف و نهیب زن، که باید دوید بی نفسبی امان و بی خستگی .. بی فرجام هم که باشد باید تا تلاقی این عطف هستی با معادله دوید ... ** " دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم " " دل بر پیام دلکش چاووش ببندیم "
وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد// از هفت وادی در طلب باید گذر کرد
شعر متن : حمید سبزواری
۹۴/۰۷/۲۲