واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

Game over

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۸ ب.ظ
پیش نویس :این نوشته جایگزین متن و مطلبی میشود که بعد از چهار بار بازخوانی  ، بنا به صلاحدید و مراعات یک سری مناسبات درج نگردید !--------------------------------------------در مرور خاطرات یاد پنج سالگی برادر زاده ام افتادم . دختر بچه ای ظریف ، سفید پوست و  چشم درشت ِ دوست داشتنی. دل آرام هم که عاشق دختر بچه ها ... داشتیم بازی میکردیم . خب من پیشی بدجنسی بودم که میخواست جوجو رو بگیره و یک لقمه چپش کنه . شاد می دوید از دستم فرار میکرد . در حالیکه غش غش میخندید. از اون خنده های از دنیا بیخبرِ مخصوص چهار ، پنج ساله ها و من هم میو میو کنان دنبالش ! لحظه ای ایستاد و یک باره ترس ریخت توی صورتش انگار که این پیشی بدجنس ، عمه نیست و یک گربه واقعی ، غریبه و پرزور است . خودش این بازی را دوست داشت .چون ذهنیتی که از عمه داشت و البته دارد ! موجودی بیحد مهربان از آنهایی که شکل دایه های مهربانتر از مادرند برایش . که همیشه خدا آغوشش برای کوچولوی نازش آماده مهر روزی ست . اما ایندفعه چرا جدی شد ؟ و چرا ترسیدچرا عقب عقب رفت تا به دیوار رسید و دستش رو روی صورتش کشید! که در این میان زمانیبسیار اندک فرصت داد تا عمه در یک لحظه ، مکث و ایستایی و سکوت خیلی سریع رنگ بازی را تغییر دهد و حضور همیشگی اش را با این گربه بدجنس تعویض کند . سریع نقاب بردارد و با خنده ای کش دار و آغوشی پر از عطوفت در مامن امن همخونی خویش بفشارد ....میپرسی چرا این خاطره در ذهنت خطور کرد دل آرام ؟ ..خب چون دور برمان و در عالم بزرگی و بلوغ از این دست بازی ها زیاد داریم !بلی بازی !افرادی هستند که با دوستانشان بازی میکنند . با معشوقشان بازی میکنند و فرو میروند در نقشی که نیستند . چه بسا بازی را به حد اعلای پستی میرسانند .باور بفرماییید ...در بازی میشوند یک دروغگوی قهار و متوهم دشمن زا . یا یک ابله تمام عیار که تراوشات و اباطیل ذهن معیوب رو به زبان می اورند. بی آنکه اساس و زیر بنایی بر گفته ها داشته باشند صرف برای بازی و فتح آنچه که در درون کم ارزش و خرد خویش چیده اند! گاه در کاراکتر گَجِت که مدام سرک میکشند به سوراخ سنبه های خصوصی حریم افراد . عشقشان . دوستانشان ، رفیقشان ! یک ال بی تیِ**  بی نقص که مدام مجازستان های دوستان و مخاطبین خاص رو به اکتشکاف و رصد برای جستن کور سویی هرچند اندک و پیشبرد اهداف ذهنی پوچشان  که نیاز به ارضا نمودن روح آشفته از حقارتهای ثقیل درونی و خاموش نمودنِ آتش کبر و یا بزرگ نمایی آنچه که نیستند را داراست . اینها بازیگران ماهر و خطر سازی هستند که آرام و ساکت جلوه میکنند.و چه بسا دیده نمیشوند که نقششان را رو بازی نمیکنند و در پشت صحنه هنرشان به تجلی ست . که بسیار زیرکند و ماهر در نقش . که در روزمرگی هایشان مدام در خلق تنش برای دیگری و تلاطم روح و روان خویشند . اینان در این بازی غرق شده اند و رهایی برایشان مقدّر نیست !اینان قابل ترحم اند و بخشش. چون بسیار حقیرند.وآژه های کژتابِ ذهنشان همچون نطفه ای فربه اما نارس مدام لگد بر روانشان میزند. باید به دیدی رقّت، آمیخته در بی تفاوتی بدینان نگریست و فرصت داد تا نقابشان را همچنان بر چهره داشته باشند. اینها به بازی عادت کرده اند .در این میانه و بازیِ زندگی عده ای هم بی پروا حمله میکنند. بی پروا سخن میرانند . بی پرا عشق و نفرتشان رو بروز میدهند به شکل یک حسودِ بی‌بخشش.یک غیرتی‌ِ بی‌تحمل. یک حسابگرِ موازماست‌بیرون‌کشنده .یک بی‌عاطفه‌ی بی‌تفاوت.اینها بازی را سریع تمام میکنند.سخت و محکم در آغوش میکشند و فرصت یکنواختی به زندگی نمیدهند.لذت بودن در کنار همدیگر را مستدام و ابدی میخواهند چون دانسته اند که عمر و اجل فرصتی نخواهد داد که بازی را تمام کنی که دوباره خود شوی که در اغوش بکشی و بگویی چیزی نیست و فقط یک بازی بود .یک بازی استراتژیک اصلا ! و یا هیچ نگوید و فرصت دهد که آغوش خود بگوید و عشق میانجی عطفت باشد در این نبرد ! و در کل باید به درک درستی رسید که در نبرد و بازی استراتژیک زندگی تو یک تک تیراندازی که تنها یک صدم از ثانیه فرصت داری که ماشه را بچکانی  ...در جرح و تعدیل روزمره گی زندگی ،در  نقش جراحی هستی که یک فرصت داری تا رگی را قطع کنی و این یک لحظه ها همه چیز هستند یا تلی از فاجعه !بعد نوشت :نهمین حرف از حروف انگلیسی - i - یک کلمه است از بیست و چهار کلمه پادرهوای ملفوظ اما در کاربرد ِ من برای افزودن ، یک دنیا حرف است یک تلنگر یه سخن و یک هشدار ! یعنی من ! اینجا در میان این آدرس ایستاده ام .میبینم ! کاملا متوجه هستم اما دم برنمیارم . آره دوست گرامی اینجا وبلاگ بود و است و جاده ابریشم نبود و نیست که شما برای دستیابی به اطلاعات همسایه مجاور مورد استفاده قرار دهید در حالیکه راه مخاطبتان از منزلستان خودتان هم کوتاهتر بود ! هم .... /  بگذریم /    آره جانم اینجوریاست ...گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن ان پشه عیان در نظر ماست پی نوشت :-: اینکه بعضیا دوسطرِ  صد کلمه ای رو نمیتونن بخونن چطور میتونن یک بند هزار و یک کاراکتری    رو مطالعه بفرمایند و صاحب نظر هم  باشن ؟+: اینها  مجبورن ! میفهمی ؟ مجبــــــور -: آها به این مورد فکر نکرده بودم ! **ال بی تی = بزرگترین و قویترین تلسکوب نوری جهان !
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۹
delaram **

نظرات  (۱)

۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۵ جلال آریان
تو را دختر خانوم می نامند
مضمونی که جذابیتش نفس گیر است
دنیای دخترانه ی تو
نه با شمع و نه با عروسک معنا پیدا میکند
و نه با اشک و افسون
اما تمام این ها را هم در بر می گیرد
تو
نه ضعیفی و نه ناتوان
چرا که خداوند تو را
بدون خشونت و زور بازو می پسندد
اشک ریختن قدرت تو نیست
قدرت روح توست.
پاسخ:
: عجب کامنتی ... واقعا هم ! ما باید در برابر هر شرایط نا مساعدی قدرتمند باشیم. قدرتمند نبودن و ضعف، این پیام رو به ضمیر نا خودآگاه ما و کائنات مخابره می کنه که : من ضعیف تر از اونی هستم که بتونم شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم! ممنون از پیامی چنین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">