آینه ها ..
سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ب.ظ
روبروی ایینه می ایستی . مکث ، لبخند! ...
چقدر احساس مضحک بودن داری .در درون آینه ای که صورتک ات را درون خویش جای داده و این لبخند گریز ناپذیر انکار در این صورتک مغموم نقش گرفته .
مشت میکنی و با تمام قدرت میکوبی توی صورت صامت آیینه ، این تختِ راستگو که انکار ناپذیری حقیقت اش،روحت را میخراشد. وقتی که تمامی ساخته هایت را آمیخته در خون فرو میریزد و آن صورت شکافته میشود که درد می پاشد از لابلای تکه هایش
...سرخِ سرخ ِ سرخ .. و تو در می یابی که آیینه هزار تکه گسسته شد تا اسارت تصویرت را برهاند!
و منعکس کند در مردمک ناباورانه بهت و حیرت
+ : چرا سرکش و بیقرار دل آرامم
-: دیگر آینه ها را دوست ندارم. ایراد دارند.
در رونمایی موذی اند ..
پی نوشت :
من در ماورای اشیا رشد خواهم کرد ... بالندگی را تجربه و در مرگ ارام خواهم شد ! همین....
۹۴/۰۷/۰۷
باید دستجمعی با برو بکس بریم خونه اش.
مهمون نمیخوای دلی؟