رامشِ رمیده !
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ب.ظ
روزی شیخ با جمعی صوفیان به در آسیابی رسیدند . فرمود : میدانید این آسیاب چه میگوید ؟میگوید که : تصوف این است که من دارم ! درشت می ستانم و نرم باز می دهم و گرد خود طواف میکنم! سفر در خود میکنم و تا آنچهنباید از خود دور میکنم. -شیخ ابو سعید ابوالخیر ، اسرار التوحید - پا نوشت 1 :زمان روی نبض من میخکشد و هر اتفاقی را در سکوتی ماهرانه مات میکنم و از درون ویران میشوم...پا نوشت2 :بد به دل راه داده ای نازنین .. و البت آدمی به خوی خاص و گندی چون منِ دل آرام ... برای بی پاسخ هایش دنبال اما و اگر و چراست ... نیافت ، مات میکند و در انزوا سکوت میکند!برای چون منی که خط کشیده شد بر خلوت خود خواسته اش ... به چنین گاهی ، مار میشوم و هر دو پایان ، پــــــونه !!تابشکنی سپاه غمان بر دل // آن به که می بیاری و بگساری !
۹۴/۰۴/۰۱
ممنونم بابت انتخاب خوبتون