نت برداری
شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ
(از یک دفترچه قدیمی )سگها دیگر بس است، مردم خودشان را
بهطور مسخرهای تنها احساس میکنند و به همدم نیاز دارند، به چیزی بزرگتر
و قویتر که بر آن تکیه کنند، به چیزی که بتواند واقعاً ضربهگیر باشد.
سگها دیگر کفایت نمیکنند. آدمها به فیلها نیاز دارند. - ریشههای آسمان/ رومن گاری -......................................................................................................زمانی که مردان عاشق خودم را از دست
دادم، احساس کردم که زخمی شدهام ولی امروز معتقدم که هیچکس کسی را از دست
نمیدهد زیرا در واقع هیچکس، کسی را در اختیار ندارد.این تجربه واقعی آزادی است. دارا بودن مهمترین احساس دنیا، بدون در اختیار داشتن آن!
- یازده دقیقه/ پائولو کوئلیو -
.................................................................................................پرندهای آبی در قلبم است که میخواهد بیرون بیاید ولی
من باهوشتر از آنم که فکر میکنید فقط شبها به او اجازهی بیرون آمدن
میدهم وقتی همه خواباند به او میگویم: میدانم که آنجایی، پس ناراحت
نباش بعد دوباره سر جایش میگذارم ولی وقتی در قلبم است کمتر میخواند هنوز
نگذاشتهام کاملاً بمیرد راز پنهانمان را باهم به رختخواب میبریم و این
برای گریاندن یک مرد بس است
امّا من گریه نمیکنم ... شما چطور؟- سوختن در آب، غرق شدن در آتش/ چارلز بوکفسکی -...............................................................................................حالا بیا به یک زن اقرار کن اشتباه کردهای، بگو «متأسّفم، مرا ببخش،» آن
وقت است که باران سرزنش به دنبال میآید! خدا هم بیاید، به سادگی
نمیبخشدت، به خاکساریت میکشاند، چیزهایی را که اتّفاق نیفتاده پیش
میکشد، همه چیز را به یاد میآورد، هیچ چیز را فراموش نمیکند، چیزهایی از
خودش به آن میافزاید، و تنها آن وقت میبخشدت. و تازه زنی هم که از او
بهتر دیگر نباشد چنینن میکند. تمام کاسه کوزهها را بر سرت میشکند. از من
داشته باش که همگی آمادهاند زنده زنده پوستت را بکنند، تک تکشان، همین
فرشتههایی که بدون آنها نمیتوانیم زندگی کنیم! پسرجان، فاش میگویم که
هر مرد با نجابت باید زیر نگین یک زن باشد. اعتقاد من اینست -اعتقاد که نه،
بلکه احساس. مرد باید جوانمرد باشد، و این برای مرد ننگ نیست! برای یک
قهرمان، حتّی برای مردی مثل قیصر هم نیست!- برادران کارامازوف/ فئودور داستایوسکی-.............................................................................................ایمان، در آدم واقعبین، از
معجزه نشأت نمیگیرد بلکه معجزه از ایمان نشأت میگیرد. آن زمان که
واقعبین ایمان بیاورد، آنوقت نفس واقعبینی متعهّدش میکند مافوق طبیعت را
نیز تصدیق کند.- برادران کارامازوف/ فئودور داستایوسکی - ........................................................................................من به نوشتن نیاز داشتم، مثل یک مرض بود،
یک مخدر، یک اجبار، ولی باز هم دوست نداشتم خودم را یک نویسنده بدانم. شاید
به خاطر این بود که نویسندههای زیادی دیده بودم. بیشتر از اینکه وقت
برای نوشتن بگذارند وقتشان را صرف بی اعتبار کردن همدیگر میکردند. یک مشت
پیر پسر و پیردختر بیشتر نبودند، نق میزدند و همدیگر را سلّاخی میکردند و
پر از تکبّر بودند. آفرینندههای ما اینهایند؟ همیشه همینطور بوده؟
شاید. شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد. بعضیها بهتر از بقیه غُر میزنند.
- هالیوود/ چارلز بوکفسکی -..................................................................................درنگی تردیدآمیز دارم. توقّفی
نگرانکننده. احساس خردینگی میکنم. دنیا را بسی بزرگ میبینم. آنقدر بزرگ
که خودم را در مقابلش بیش از حد کوچک و کوچک و کوچک حس میکنم. به روشنی
میبینم که نمیتوانم جهان را هضم کنم.
- نونِ نوشتن/ محمود دولتآبادی -
۹۴/۰۲/۱۹
هر لحظه شعری در من شهید می شود ...!!!