تلفیق سخن !
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دلِ تنها به چه شوقی پی یلدا برود ؟ گله هارا بگذار ؛ ناله ها را بس کن ! روزگار گوش ندارد که تو هی شکوه کنی زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگ تورا - فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود تا بجنبیم ، تمام است تـــــمام ... !! مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت ! یا همین سال جدید ! باز ، کم مانده به عید ! این شتابِ عمر است .. من و تو باورمان نیست که نیست زندگی گاه به کام است و بس است زندگی گاه به نام است و کم است زندگی گاه به دام است و غم است چه به کام و... چه به نام و... چه به دام... زندگی معرکه همت ماست... زندگی می گذرد..! زندگی گاه به نان است و کفایت بکند... زندگی گاه به دام است و جفایت بکند... زندگی گاه به آن است و رهایت بکند... چه به نان و... چه به جان و... چه به آن زندگی لحظه بی تابی ماست... زندگی می گذرد ..! زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛ زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد! زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد! چه به رازو... چه به ساز و ... چه به ناز زندگی لحظه بیداری ماست...زندگی میگذرد...! ( ....... ؟ ) پانوشت 1 : وای از این عمر که با میگذرد ، میگذرد !!
پانوشت 2 : دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست !
ته نوشت : کم حرف ، ساکت ، بی هیجان ، ساده ، آرام ... امـــــا در تلاطم درونی !
**
از عمق وجودم فریاد بر می آورم... خدااااااایا به دادم برس . این چه آتشی ست که بر روحم افکنده ای . من که گله ای نداشتم . فقط دردهایم را مینوشتم و سکوت میکردم.
مرا ذاز پوسته تنهایی ام بیرون کشیدی تا بیشتر و بیشتر بیازاری ؟!شرط انصاف نیست
بی گمان دردل من جای کسی هست،که نیست
غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها
شاعری محو تماشای کسی هست، که نیست
درخیالم وسط شعر، کسی هست، که هست
شعر آبستن رویای کسی هست، که نیست
کوچه در کوچه به دستان تو عادت میکرد
شهری از خاطره منهای کسی هست،که نیست
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
خستگی های منو چای کسی هست،که نیست
زیر باران...دونفر...کوچه...به هم خیره شدن....
مرگ این خاطره ها پای کسی هست،که نیست......