شاید همین باشد!
سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ب.ظ
مدتیست سعی میکنم
به موضوع ثابتی بیاویزم
در ناامیدی محض سعی
دارم اکنونم را بیابم .تا بتوانم آن را برجا کنم ، بسط دهم برای بازیابی دنیایی که
تیرگی زمان تاثیری بر ان نداشته..این سرعت در گذر زمان ، نوعی شتاب گرفتن در سقوط است و این تصاعد هندسیِ سقوط ، ما را به ورطه هیچ پرتاب
خواهد نمود ...
پانوشت :
هیچ دانش و فلسفه
ای نمیتواند کلید راز را نشان من بدهد .ما کشیده میشویم ! مشروط و مجبور کشیده
میشویم..
تو خدایان انسان گونه
خود ساخته را نابود کردی.. ! توگرفتار خدایان دگر ساز فرا انسانی شدی ..!
تو در این انزوای
محض ذره ذره خواهی رفت..! هیچ میدانستی ؟! و این منم که نفسم مدام بغض خواهد شد از سر در گمی های زندگی
کولاژ نوشت :
کسی نمیداند! شاید من نیز روزی بی خبر
رفتم...!
۹۳/۰۹/۱۱
من کز این فاصله غارتشدهی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟