ژرفانمای هستی ..!
و من یکی از هزاران فرزند تناقض ، ماحاصل ائتلاف کلاسیک ، زاده تضادهای معلق از بطن طبیعت ! در مرکز مدِرن و مدوّر یک فراسوی اکسپرسیونیست که تمامی فلسفه های بودن را در ضمیر پنهانِ خویش مدفون ساخته.نازنین ! ازتو دلگیر و آزرده خاطر نیستم و نخواهم بود در مکانی که خویش علامتی سئوالم برای بودن ، ماندن ، ادامه دادن ..! جایی برای زیر سئوال بردن غیر نمیبینم! من ! دلیل هبوط خویشتنم ! .... آن جایی که در ارتفاعی به بلندا ی قلمم سقوط خواهم کرد ..!
****
در گوشه ای از ماشین ،مرد بی آنکه توجه کسی را جلب کند همراه گروهی بود که به گراند کانیون میرفت!نه چمدانی داشت و نه کفش مناسبی پوشیده بود. راننده توقف کردو اعلام نمود، مکانی که منتظر دیدنش بودین پیش روی شماست... هر کدام از مسافرین دوربین به دست پیاده شدند مرد اندکی مکث کرد و پا بر لبه پرتگاه گذاشت .. و زمزمه کرد :
-نبرد یا پرواز ... نبرد یا پرواز ... پــــــرواز..!!
پاورقی : داستان کوتاهِ وب از - پل استر -