زوایای پنهان !
خمودگی کرخت واری که سعی دارم کمی منعطف و نرم نگاهش کرده ،خستگی گوارا بناممش هرچند زندگی ام را ارام آرام به قهقرا میبرد بی هیچ ذائقه ای ..! خشمی از درون بر میتابدبه دهاز که های !! های!! هنوز برای زندگی ات فرصت نفس داری . دوباره برخیز ! و این منم که نفس نفس میزنم این فرصت ها را بدوم به تمام قدرت! تمامی حرفهایم ناتمام و نیمه در فضای بین تپشِ پرنبضنفس های بریده میمانند و میمیرند... عتابم مکن به تلخ گویی نازنین و بر متاب که اینجا درد ناب است و دست دلم از دامن آرزو کوتاهتر شده که نمیدانی چه درد است تا چشم بر هم نهی صدای زوزه ای پریشانت کند و بترسی از اینکه دگرباره دردیده دل آواره بی حوصله گی خداوند شوی و درنامنتهای عمیقی از یک گنگ غوطه ور ...! نازنین نگارِ گل ! در خانه آرام برای من هم دعا کن و عذر تقصیرم را بزرگوارانه پذیرا باش برای عدم تشریک و مساعدت این امر! که چندین روز است اندر اهوال برزخ ناسور ،کلامی به زبان دل رانده و در حال از حدود فراتر نمیرود...
الی یومالوقتالمعلوم چشم انتظارم بر لمس نفحاتی از مهر ازل ..!
***
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت
مقصود اگــر از دیدن دنیا فقط این بود
دیـدیم، ولــی دیدن دنیـا بـه چه قیمت
" فاضل نظری "
پاورقی :
* دهاز : نعره و فریاد
* اهوال : بیم و ترس
عتابم مکن به تلخ گویی نازنین و برمتاب که اینجا درد...
همیشه دلنوشته هایتان راستایشگر بوده ام و همچنین ...
خرسندم که مطب امروزتان را میخوانم در عافیت و نور باشید