روز نوشت..
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۳ ب.ظ
امروز هم روزی بود برای خودش - در همین
حد میتوانم توصیف اش کنم - دوستان رو میبینم
که در فیس بوک ، اینستاگرام و الباقی به ولوله و پراکندن عطر خوش حضور و دیدارند . و
استیلای تب مرداد در ناز و کرشمه ی داغ به جستجوی رنگی تازه در طبیعت برای جلوه گریست. و من هم در غار اعتزال خویش کنجی برگزیده
هر لحظه رنگی بر جلوه زندگی میافشانم ، بلکم هموار سازم این همه ناهمواری ها را در میان الوان جلوه گری
های روشن و تاریک ،تا به سرانجام رسانم تقلا و مساعی مصداق
شدن ، از آن بدایت تا نهایتی که مقطوع " آن " میشوم و نامقطوع در ناتوانی ام
برای گرفتن " آن " میگذرند این روزهایم.. متفاوت .. سخت
... پر اتفاق ... لیک من خوب میپندارمش .. میخندم و خم به ابرو هم نمی آ ورم .زنگ میزنم
به عزیزترینم سالگرد ازدواجش را شاد باش می گویم و آرزوی سعادت و شادکامی و سلامتی
میکنم .. دعوت عزیزی را میپذیرم و در مراسمش حاضر
میشوم. دلتنگی کهنه رفیقی را به گرمی پذیرا میشوم و چون سنگ صبور، آرام به نوای بی بختیِ حرمان
زده اش گوش دل میسپارم و دوباره درخلوتگه عاری از غیر، پلک بر هم مینهم .. آرام و ساکن .. دنج و بیصدا ...
که اگر قلم را رسایی باشد خود وقایت جاودانگی
شاعر خفته در ابد است...
پانوشت :
در مقابل این رویدادها بی قید خواهم بود که چه طلب دارم از این خاک آن
دم که روح ز عیش مینوشد و زندگی از روح ...
*به قول عزیزی که گفت : هرچه پیش آید خوش
آید ! همین...!!
۹۳/۰۵/۱۹