واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

روز نوشت..

يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۳ ب.ظ
امروز هم روزی بود برای خودش - در همین حد میتوانم توصیف اش  کنم - دوستان رو میبینم که در فیس بوک ، اینستاگرام و الباقی به ولوله و پراکندن عطر خوش حضور و دیدارند . و استیلای تب مرداد در ناز و کرشمه ی داغ به جستجوی رنگی تازه در طبیعت برای جلوه گریست. و من هم در غار اعتزال خویش کنجی برگزیده هر لحظه رنگی بر جلوه زندگی میافشانم ، بلکم هموار سازم این همه ناهمواری ها را در میان الوان جلوه گری های روشن و تاریک ،تا به سرانجام رسانم تقلا و مساعی مصداق شدن ، از آن بدایت تا نهایتی که مقطوع " آن " میشوم و نامقطوع در ناتوانی ام برای گرفتن " آن " میگذرند این روزهایم.. متفاوت .. سخت ... پر اتفاق ... لیک من خوب میپندارمش .. میخندم و خم به ابرو هم نمی آ ورم .زنگ میزنم به عزیزترینم سالگرد ازدواجش را شاد باش می گویم و آرزوی سعادت و شادکامی و سلامتی میکنم .. دعوت عزیزی را میپذیرم و در مراسمش حاضر میشوم. دلتنگی کهنه رفیقی را به گرمی پذیرا میشوم و چون سنگ صبور، آرام به نوای  بی بختیِ حرمان زده اش گوش دل میسپارم و دوباره درخلوتگه عاری از غیر، پلک بر هم مینهم .. آرام و ساکن ..  دنج و بیصدا ... که اگر قلم را رسایی باشد خود وقایت جاودانگی شاعر خفته در ابد است...   پانوشت : در مقابل این رویدادها بی قید خواهم بود که چه طلب دارم از این خاک آن دم که روح ز عیش مینوشد و زندگی از روح ...  *به قول عزیزی که گفت : هرچه پیش آید خوش آید !  همین...!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۹
delaram **

نظرات  (۲)

ناز قلمت . نویسنده ای شما ؟
پاسخ:
: نویسندگی ؟ من ؟ بهم نمیاد
درود،
زیبائی در کلام و زیبائی در سرشت و دو صد زیبائی در سیما ...
یک به یک ستودنی اند و قابل ستایش، خصائص خاص و محرز در ابعاد وجود سرکار ...
خاذعانه سر می نهیم بر مُهر احترام به این وجود ارزشمند ...
پاسخ:
: بلبل از فیض گل آموخت سخن - حضور سرورانی چون شما به قلم الکن حقیر جسارت سخن میده .. بزرگواری فرمودین آقای جهانی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">