خرده یادداشت
سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ب.ظ
چشمک ستارگان در
همهمه مستی و دود ... بوم سفید و یک ذهن
خط خطی با چشمان گریزان از خواب . با خودم زمزمه
میکنم و لبخند میزنم..سیگار و نقاشی ،
هردو رو میشه کشید..اما درد
چیز دیگریست هرچند که درد را با نغمه زندگی میتوان گریست که نغمه ها راویان زیستنندو آدمی در نغمه
ای شروع و در نغمه ای پایان می یابد و در این میان
جهان است که چیزی برای ستودن ندارد ...و این راوی حیات
نغمه شروع و پایان چون طلا و مس،داستان
کیمیایی ست که هرگز به دست نیامد و این فاصله ی دست نیافتنی خود استحاله ای گرانبهاست
از اسفل به اعلی!
وب گردی شبانه
دردی دوا نمیکند.که خوب میدانم همه
چیز در سراشیبی بیهودگی غلت میخورد ..
مثل روزهایی که
متنی ، نثری نمینویسی ... کتابی نیمخوانی .. فیلمی نمیبینی
این همان سقوط
ازاد هیچستان است ...
انتها نوشت :
منتظر کتاب ده
سال با هملت از نوشته های گریگوری کوزینتسف
و رمان آبلوموف از
ایوان گنچاروف هستم تا این چند
روزی را که برای رفع کسالت به استراحت خواهم بود مطالعه ای داشته و ممنون دوست بزرگوارم باشم بابت معرفی این کتب ...!
۹۳/۰۳/۲۰