واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

هنر سوم ، هنر هفتم !

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ

شاید عجیب به نظر برسه  از دل گویه ای در سبک باستان و یا مدرنیسم فلسفی  آمیخته درسردرد های نئاندرتال گونه رجعت کنی به

اشکی در انتظار و از آن فرود داشته باشی در صفحه پر رمز و راز نویسندگان قدر  روسی .

چون نگفته بودم که جوهر قلم روسی نویسان همیشه برایم پر رنگ بوده و جذبه و قدرت خاصی داشته اند .

از واسکه سرخه ، چلکاش و خاطرات منِ  رئال نویس سوسیال، ماکسیم گورکی گرفته تا نویسنده‌ی چیره دست ناراضی پشت پرده‌ی

آهنین الکساندر سولژنیتسین .

کسی که قادر است از انتقاد ،انتقاد کرده و با قلم زنی فوق تصور خویش مخاطبش را مبهوت در میان آوا و لفظ میان واژه ها رها سازد و

گویی در تعبیر و تفسیر ذهنِ خواننده ،  تصویری ملموس بین هوا و خاک ایجاد میکند...

راستش توسط یکی از دوستان خوب کلوب با دنیای سینما  اُخت ، و علاقمند به دیدن فیلم های متعدد سینمایی شده ام که این خود

نقطه عطفی شد تا به  سراغ برخی فیلم های روسی نیز بروم فیلم هایی که نویسندگان روس اش در آنها زندگی را از بدو تولد تا انتها ،

بروی نمودار خطیِ زمان به گونه ای ترسیم کرده که مرگ در نهایت آن همچون افعی چمبره زده..!

از موتیف های باریک تفکر و ترفند های ارزنده برای گریز از مرگ بهره میبرند و به نوعی از زمان نیوتونی گسسته در انتهای جهان می ایستند..

و نهایت در می یابند که این ماضی های دور ،در گذرهمین زمان، به حالِ کرخت شدن هستند..

نویسندگان رمان و فیلمنامه های روس، در نوشته ها تمامی اشکالِ میرا را در همان شکل و وجه چنان به زیبایی مومیایی کرده اند که گذر

زمان آنها را فرسوده نساخته ! 

 

ریز نوشت :

برای دست یابی به هنر هفتم ابتدا باید هنر سوم را لمس نمود ...

سپس از دنیای صامت قلم و رمان خوانی قدم به دنیای پرهیجان  سینما نهاد 

 

 پ.نوشت :

توصیه میکنم رمان مرشد و مارگارینا رو حتما بخونید که با قلم میخائیل بولگاکف  به رشته  تحریر در آمده..

 

  مختصر توضیح :

علت اینکه سینما را هنر هفتم می نامند آن است که در دنیای قدیم شش هنر اصلی وجود داشت که عبارت بودند از : هنر موسیقی ، هنر تقاشی ، هنر نویسندگی ، هنر شاعری ، هنر تئاتر و هنر مجسمه سازی ...

 زمانی که سینما بوجود آمد هنر هفتم نیز متولد شد!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۹
delaram **

نظرات  (۴)

نادر از هند نبرد
آنچه تو بردی ز دلم..

اخوان ثالث
تجربه من از نوشتن این است که زمانی که نوشتن
داستانی را به پایان بردم، کسی باید از ابتدا تا انتهای آن را بخواند و بر غلط‌های آن خط بکشد.
این گونه است که ما نویسندگان دروغ های خود را می‌پوشانیم.البته این سخن از عالیجناب چخوف در قالب یک نوشته است.شاید هم هم عقیده ی اوست!در هر حال نظر بنده ی سراپا بی تقصیری اینست که:در این برهه ی مکانی و زمانی ما اصلا مجالی برای تفریح و تفنن نیست بماند که فعلا سفارش پیشتاز است و خبری از تفکر مستقل نیست،غالبا آثار موجود را رونوشت می دانم.بدون توجه به وظیفه و ابداع.این جمله هم از شوپنهاور در مورد مفهوم فلسفی هنر:
هر هنری را نقطه ی تکاملیست و تکامل همه ی هنرها موسیقی ست،چون در قیاس با طبیعت بیرون عینی این تنها موسیقی ست که بدون رقیب است.
پاسخ:
: عالیجناب چخوف به سطری فاخر ، حق مطلب رو در خصوص انتقاد سازنده رندانه ایراد فرمودن ... در خصوص مکان و زمان عاری از شعف و تفنن ! هیجان ابداع یک خلاقیت است ... و این تحول است که خلاقیت ها رو غربال میکند .. با دقت در آثار نویسندگانی همچون چخوف ، آنا آخماتووا و یا حتی نویسندگان دگر ملل همچون چارلز دیکنز و یا جک لندن و... در می یابیم که زندگی متلاطم محیط بر فضا به نوعی آماده ساز بستر هنر نویسندگی این افراد بوده است.. و در پایان به احترام جناب شوپنهاور بر میخیزم که انسان از موسیقی الهام میگیرد ، غمگین و یا شاد میگردد و خشم بر وی مستولی میشود اما به جمله ای تمام این احساس رو میپیچم و عارض میگردم که حتی میشود مثل بتهوون گوشها را گرفت ، اما خلق کرد!
دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال

و از همین دورا دور می میرم
پاسخ:
: دور باش .. اما نزدیک - که من از نزدیک بودنهای دور میترسم ...
نمیدانستم سینه چاکانی ناشناس دارم -
لاکن امیدوارم آخرین پیام عاشقانه باشد. علاقه ای به دریافت و ابراز علاقه هایی اینچنین ندارم بزرگوار!
۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۶:۳۵ علی حسین زاده
بازرگانی هزار دینار جریمه شد به پسر خود گفت : این یک راز است با هیچ کس در موردش صحبت نکن پسر پذیرفت اما علت را جویا شد .
پدر گفت :به دو علت یکی این که سرمایه مان کم شده و دیگری ان که با گفتن این مصیبت همسایه شاد می شود!
مگوی اندوه خیش با دشمنان
که لاحول گویند شاد کنان ...
باگفتن اندوه و مشکلات زندگی خود به دیگران نه تنها باری از دوشمان برداشته نمی شود بلکه عده ای از بار مشکلات ما شاد و سبکبال می شوند و سنگینی زندگی مضاعف می شود و به قول معروف نباید دشمن شاد کرد !...
پاسخ:
: بسیار عالی - ممنونم علی آقا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">