خنیای دلدادگی
جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ
موضوع تاپی هست که در مخیله ام میچرخه.موضوعی که نه درگیرآنم و نه
در گریز آن اما در کالبد چرایی اش به تکاپو و تجسسم چرا که در محیط پیرامون وقایع مرتبط رو بسیــار مشاهده میکنم ..امروزکتابی مطالعه میکردم ،مطالبی پراکنده اما در خور..!به جمله ای
برخوردم که لحظه ای تونست من رو به مکاشفه اجمالی دعوت کرده و استارتی رو در مورد موضوع
مورد بحث سطوح ذهنم بزنه.. مارگوت بیکل
، شاعر آلمانی که بسیاری از نوشته هایش توسط احمد شاملو ترجمه و تدوین شده در این گزین
گوی هاچنین نوشته :پنجه در افکنده
ایم به دستهایمان بجای رهای شدن ،سنگین بردوش میکشیم باردیگران را به جایهمراهی کردنشان .عشق نیازمند رهایی است نه تصاحب.دراین راه ایثار باید ، نه انجام وظیفه ..
خب اگر بخواهم بسط بدم این جمله را باید عرض کنم - تو مال منی - از مرسوم
ترین جملات عاشقانه ای هست که بار ارزشی ثقیلی هم دارد!! عجبا که آدمها عاشق میشوند
و تمامی تلاشو ترفندشان را به کارمیبرندتا مورد نظر را ازآن خود کنند و سپس
فاتحانه به خود ببالندکه نامبروانِ این به ظاهر رقابت میدان بوده اند ! که چه بسا
در این نفرت تراشی و ستیز بادشمنان فرضی اولینضربه وارده معطوف این دیکتاتور سینه
چاک خواهد بود..محدوده حریم خصوصی افرادرا ناخودآگاه تنگتر و تنگتر میسازیم چون بیم
ان میرود که مبادا به چنگ آورده را دوباره ازدست دهیم.به نوعی صلب اختیارات کرده و رفته رفته پی میبریم فی الواقع عاشق آن تصویری شده ایم که ساخته ذهن خودمان است و
شخصیت واقعی فردموردنظر پس زده شده .و به جد تلاش میکنیم که شخصیتشرا تغییر دهیم.گویی تیشه به دست مبادرت به تراش دادن زوایدی از خصوصیات باطنی و اجتماعی وی میپردازیم
که مزاجمان را می آزارد و یا باب میلمان نیست .اما به راستی نمیدانیم این ضربه ها درد دارد
و به هر ضربه ای طرف مقابل را مجروح و زخمی میسازیم و صد البت آزرده خاطر.. بی آنکهخود نیز متوجه موضوع باشیم سعی کرده ایم شالوده ی باطنی اش را
طبق خواسته های خویش دستکاری کنیم و او را از خودش بگیریم !توصیه :
آنکس که قصد دارد برود در هر صورت خواهد رفت و هرچه بیشتر
بر جبرخواسته خویش ،استقامتورزیم رفتن اش را تسریع نموده ایم و این اصل را باید سرلوحه قرار داد که برای نگه داشتن،بایدرها کرد و نباید
عاشق بر معشوقی شد که ساخته و پرداخته ذهنمان است ...
پ.نوشت1 :
آدمها سند ناپذیرند .. روح سرکش انسانها قابل مهار کردن و به زنجیر کشیده
شدن نیست..!
پ.نوشت2
:
برخی مطالب و برخی موضوعات یهویی و بی هوا ، بی ملاحظه ی زمان و مکان به
ذهنم راه پیدا میکنند.. بی مخاطب و عاری از حس حقیقتی که زهر کلام را در نهان خویش پنهان ساخته
..
*
سعاد الصباح مینویسد:
عشق کودتایی ست در کیمیای تن
و شورشی ست شجاع بر نظم اشیاء
و شوق تو ،عادت خطرناکی ست
که نمی دانم چگونه از دست آن نجات پیدا کنم
۹۳/۰۱/۲۲