حدیث مفسر..
جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ
در هجدهمین روز از بامداد ممزوج به نیم چاشت برج دَلو..
کنج عزلتی بر گزیده ، و خلوتکده محقرمان را به تورق مرقومات ماضیه مشغول گشتیم انبار واژه ها و دلگویه ها را آبی زده و جارویی کشیدیم . وه !!
که گرد و غباری چنان از دلِ پریش گویی های ماسبق برخاست ، تو گویی که رخش تاخته به چاک و تاز سینه اسفندیار ...
الحال معروض داریم که آه .. ای خوبان !
محذوف نمودیم از دیدگان ، اصوات ریخته از گلوی هَزار مِهر گم کرده را ...
تا سنه ای دگر باره و نو بیرونیان به طیف خاطر و انبساط باطن حیات عمر را به ترف و قروت مشغول شوند و درب دگر خلوتکده حقیر را به حجر
الرشک نکوبند و این مخلص حقیر مشعوف به نیّره طلوعی دگر ،قلم فرسایی نمایم به عشق حضور..
که شهد حضور به ماء الورد برگ و گل است مستفاد..
پ.نوشت :
قدر عشق به لطف یار است ، که یار جام جهان باشد یا خسرو خوبان.
۹۲/۱۱/۱۸
دلارام خانم زیر مطلب ات ترجمه اش رو هم مینوشتی بهتر بودا. حالا یه پیشنهادیه که دادم روش فکر کن.