بیهودگی
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۴۰ ب.ظ
خوش آمدی اینجا ، امروز زمان را ساکن کرده ام.. که آمد و مانَد..قلمم را اگر بگواری آنچه به ذهن دارم و جاری میسازم را با آن هضم نموده ای ..! قبول که گاه در نوشتارم آرایه ها را فرو میریزم.. سخت است اگر ، تو سهل اش بخوان. که ناگزیرم از عصیان قلم در شهری که همیشه شهر من بوده در میان ازدحام آدمهایی که مدام میدوندو عقربه های ساعتشان دو دور بیشتر میچرخد سر میخورم جلو ... پرت میشوم عقب..!ازشان نامردی می تراودبه وقت باریک بینی ، رفتار بدون کلامشان بس حیرت بار میشودمدام و مدام سنگ پرتاب میکنند در آرامش ات.. و موج میزند شب در روز و روز در شب .. شتاب میگیرد زندگی و این شتاب تزریق میشود در روزمره گی هاو سقوط های بی پایان در برابر آنچه نمایه خویشتن است..پی نوشت :روزی میرسد که در مقابل اینه چهره دوستانه و اشنای خویش را میبینیم که دلش برایمانتنگ شده و نگران است.. و زمزمه میکند که این دنیا منطقی نیستپی نوشت 2 :انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود.. رخصت زیستن را دست بسته ، دهان بسته گذشتم دست و دهان بسته گذشتیم " شاملو "پا نوشت :زمان را نگه دارید... ساعت زندگی در حال مذاب شدن است
۹۲/۱۰/۱۱