بی می و معشوق!
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۴ ق.ظ
درد دلی ست که از ته دلم می آید زیر گلوم ، اما گیر می کند نوک زبانم ..و توی دلم انگاری پیدا نیست مثل دانه های انارتو چه می فهمی چه خون دلی می خورم تا فصل انار بیاید؟
حالا هی بگو انار کال می خری چه کار؟نازنینم! من منتظر زمستانی هستم که بهارش به دنبال دارد.. و حکایت من و این انتظارمثنوی هفتاد من کاغذه..بذار ساده تر بگم.. اصن این روزها قر و قنبیل های این دل ناماندگار بی درمان ، احوالات نوستالژیک اش بد پیله شدهپ.نوشت:به هرزه بی می و معشوق عمر می گذرد از شما چه پنهان "شراب ناسازگارم" اینجا هم با من ساز نشد..
۹۲/۰۷/۲۱