اکسیر
دیشب به کلوب اندر شدیم و در عوالم پیام رسانی و گیرندگی ظریفی آشنا چنین پیامم داد : دل آراما دلکشا !اخیرا مطالب به روز در وبلاگت نمی یابم .مباد آن دم به یبوست قلم دچار گشته باشی ..و این شد که پا بر کلبه محقر خویش به اندیشه و تفکر نهاده و از شفیق ِ مهربانی راه چاره جستم .مرا به طبیب حاذق عیسی دمی رهنمونم ساخت و چنینم گفت : دستش شفاست و نَفَسش ضمانت بهبود! شفیق ِ مهربان راست می گفت. طبیب سخت حاذق بود و به معاینتی تشخیص داد خشکی ِ مزمن ِجوهر قلم اندر دستمان ،یا دکمه های کیبورد،ربطی به بد کاری جهازهاضمه و سو کارکرد قشر خاکستری مان ندارد.فرمودند: " عواطفت را سرکوب می کنی جانم . نکن! جاری که کنی احساساتت را ،این طبع ِ یابست نیز دست به کار خواهد شد."این شد که در وبلاگ محقرمان ،چادری به سر، روبندی به صورت ، تسبیح به دست گرفته روزی سه نوبه، به قرار هر بار چهل یک مرتبه خواندیم: "پنجرَه نین میللری آی بری باخ بری باخ" صبح ها در شور عصر ها در پرده ی حزین و شبها به عُشّاق
پ.نوشت 1: ای دیر آشنا به قلم ملوکانه ! اینها را گفتیم که بدانید روانی ِ طبع و لینت ِ قلم و اینکه .. از در وبلاگ مُنفک نمی شویم دیگر علت از کجاست
!پ.نوشت 2:اکسیر شما اوغلانی یولدان اییللر حکیمااا ... مرحمت فرموده مارا مس بفرمایید!