کودکی ..
شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ب.ظ
درهمهمه زمان و مکان لابه لای خاطرات خاک خورده ذهنم ،در به در کودکی هایم شده ام...به حال تورق تقویم ذهنم ،سالگردها ،رفتن ها ،امدنها و تجدید شدنها همه دردرحال عبور و مرورند!مستاصل تر و دلتنگ تر از همیشه نگران از گردش
بی وقفه ی عقربه ها...در حسرت گذر هر ثانیه... کابوس بزرگ و بزرگتر شدن...یادش
بخیر...!آن روزها کودک بودم و خوبی ها به وسعت دلم بزرگ و بدی ها به قدر
وجودم کوچک بود... اما امروز در درونی ترین لایه های کودکانه ام٬ در میان
احساساتم گم شده ام... آن روزها که گم می شدم بزرگترها نگران به جستجویم می
آمدند...اما این روزها بیصدا در میان بزرگترها گم شده ام... در میان
خودخواهی هایشان آنچنان بیصدا گم شده ام که تصور می کنم بزرگ شده ام...اما
آن ها مرا بین خودشان نمی یابند!...چه غریبانه بساط کودکی ها را بستیم و
بزرگ نشده در زمان جا ماندیم...صدای کودکی هایمان در حیات امروز سوت و کور
خانه ی قدیمی ذهنم می پیچد تا محو می شود...گویی شور و نشاط و شرارت های
کودکانه ی آن روزهایمان طعمه ی فرایندی شد به نام بزرگی!...امروز همگی
بزرگ شده ایم... همه ی ما کودکان آن روزها...باور کن نازنینم ..! از بزرگتر شدن می ترسم... از مثل
تو شدن... از مثل او شدن... هراس دارم برای از دست
دادن ته مانده صداقتهای کودکانه ام..پ.نوشت : توقف می کنم ، تا از این بزرگتر نشوم...
۹۲/۰۵/۱۲
من این گوشه ی دنیا
میان تمام دلخوشی های ِ کودکانه ی ِ از دست رفته ام
دارم تمام می شوم
تمام ...
بسیار عالیست وبلاگتون و نوشته هاتون.