کوبیسم احساس..!
جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ
همینطور که نگاهم میکنی و من به زبان چشم از راز نهانم سخن میگویم
دو گانگی بین واقعیت هایی که میدانم و لمس میکنم...آن ارزشی که بر من دارند
و بها میگیرند.تلفیقی از ذهنیت سورئالم با این تن محدود و خاکی
...!
برون رویی دربند تقلایی هیچ ! و انچنان که گویی مسلک ام ، کسی را خوش نمی اید..
ساده میگویم..
پرنده ای کشیده ام روی بوم نقاشی ام ... اما نمیپرد!
درختی که ترسیم کرده ام بی بهار مانده است سیب های سرخ نشان طرد دارند
و
آسمانش رنگ ستم...
شبیه کوبیسمی که نقاشی های آنان
کولاژهای تکه تکه ای جدا شده از صفحات
روزنامه است..
آه... گلچهره ..!
اینگونه خیره چشمانم مشو که غمگین تر آنی میشوی که گویی داستانی
اندوه زا را به کمال خوانده ای /.
توضیح نوشت /*
فضاهای نا آشنا ، و مدعیان آشنا ...!
ساعت های ناتمام و حرف های ناتمام ..
دوستی های نیمه کاره و شوق های ناتمام ...
چه فرقی دارد که همه چیز در این روزگار تمام شود یا نیمه بماند؟
فقط زمانی که وقت اندک است دل هایمان می خواهد حرف های طولانی بزنیم
پ.نوشت :
همیشه یک جای کار باید بلنگد .
۹۲/۰۵/۰۴