زنانگی
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۷ ب.ظ
از زن بودن حس خاصی میگیرم زنانگی رو دوست دارم، بماند که گاهی
اوقات، کمی محدودت میکنه.. مثل وقتی
که دل گرفتت بخواد تو سکوت
شب بری و تو خیابونای خالی از عابرقدم بزنی و بالای
سرت آسمون پر ستاره رو
ببینی و ماه که هم پای تو، بدون لحظه ای چشم برداشتن ازت، راه میاد..مثل وقتی
که هوس مستانه و سرخوشانه آواز خوندن توی کوچه های
شهر و شب و داری ...مثل
وقتی که دلت میخواد بعد همه ی این شب گردی ها،
خیره بشی به نور افشانی و ناز خورشید و مدهوش رنگ آمیزیش بشی و بهش
صبح بخیر بگی
...مثل شبی که سحر شد و به جای سکوت پیاده رو ها و سو سوستاره ها، تو خونه به انتظار صبح نشستم.حالا دیگه هوا روشن شده و صدای گنجشک ها
و رفت و آمد محدود ماشین ها رو میشنوم و دارم میرم که از صبح خلوت این شهر شلوغ لذت ببرم و همه دلتنگی ها رو بسپرم به قدم هام و بوی درخت و هوای بهار
...همونقدر که شب فوق العاده زیباست، اولین
ساعت های صبح حس ناب و زنده ای داره،
با طلوع خورشید همه چیز رنگ زندگی میشه، رنگ تموم شدن تاریکی و شروع و ساختن
۹۲/۰۴/۲۰