بی جواب!
پنجشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ
چند روزی هست که برای حفظ ظاهر ، به اندیشه
و خیالم میدان نمیدهم ، تا آشفتگی درونم به اعتراض و هقهق و قضاوت منتهی نشود!
تصویر روزهای نیامده مدام به تغییر حالم
را دگرگون میکند. خوب میشود و بد!
غرق میشوم درهجمه کلمات به خواب رفته ی قلم
بیمار خویش ومیدانم که نوشتن میتواند خوبم کند..اما حرفهای نگفته در گلویم بغض شده اند
و این بغض ها میرقصند و میلغزند بروی برگه سفید و میشوند تصویر یک فریاد
!!
گلچهره از من مپرس که چرا به اینجا رسیده
ام.. از من مپرس...
که هر چه بگویم همه چیز مبهم تر می شود
...
از من مپرس...
پی نوشت : باختی در کار نیست خیالت راحت ، برای دلم ، ریسک خواهم کرد.. !!یا می برم ، یا می میرم
۹۲/۰۳/۱۶
قفسه ی سینه ام کوچک شده
یا غصه هایم بزرگ
هرچه هست
تنگ است!
قفسه ی سینه ام
دلم
نفسم
...