ژوکوند درون!
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۵۹ ب.ظ
چند لحظه ای بود تو آینه سرچ میکردم. چند وقتیه که توی آینه خودم رو نگاه می کنم غیر از چشمهام که محزون تر شدند که
بماند دوتا تغییر مشهود توی خودم می بینم. اون خط اخمی که بین ابروهام
داشتم تقریبا از بین رفته. تمام ساعاتی که پشت کامپیوتر می نشینم اخم می
کنم، دست خودم نیست. اولین بار یکی از همکارهام توی سالهای اول کارم فهمید.
یک روز بی هوا زد وسط پیشونیم که اخم نکن خانوم.از آنروز خیلی سعی کردم که اینکار رو نکنم ولی نشد.
یادمه ابتکارات زیادی هم به خرج دادم، یک کوچولو چسب نواری چسبوندم بین
دوتا ابرو یا اینکه نوشتم زدم گوشه مانیتور که اخم نکن ولی نشد که نشد.
آخرش هم گفتم به جهنم، چی میشه حالا. نه که بقیه ارکان زندگی خیلی ردیفه!
این روزها ولی با کمال تعجب خطه خیلی محو و کمرنگ
شده، به جاش خط کنار لبهام عمیق تر شده. این خطها هم هر کدوم اسم مخصوص
دارند، می دونستید؟ خط لبخند، خط مونالیزا، خط اشک، خط نمی دونم چی! یک
دوست قرتی داشتم که هر روز یک جاش رو بوتاکس می کرد از اون فهمیدم والا من
رو چی به این قرتی بازیها، انشاالله در زندگیهای بعدی! الان این خط لبخندم
خیلی عمیق شده. در اینکه خیلی لبخند می زنم شکی نیست ولی حالتش بیشتر شبیه
وقتیه که به پوچی می رسم و لبام رو می کشم پایین که چی؟ همه زندگی یعنی
همین؟ اینکه تموم شد؟خواستم
بگم توی دوروبریهاتون اگه دیدین عمق خط لبخند، با میزان سن و سال تناسب
نداره یک کم شک کنین، یک کم بهشون بیشتر توجه کنین. خب منم برم کمی به خودم توجه
کنم!پی نوشت 1: "هیچ نبشته ای نیست که به یکبار خواندن نیرزد. " ابوالفضل بیهقیچند روز بعد نوشت : بی راه نیست که گذشته گان حرف را روی سنگ حک میکردند. سنگ نبشته، یعنی حرفی که ارزش ماندگاری دارد... مرده شور نشر رومیزی را ببرد.
۹۲/۰۳/۰۲