واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

ژوکوند درون!

پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۵۹ ب.ظ
چند لحظه ای بود تو آینه سرچ میکردم. چند وقتیه که توی آینه خودم رو نگاه می کنم غیر از چشمهام که محزون تر شدند که بماند دوتا تغییر مشهود توی خودم می بینم. اون خط اخمی که بین ابروهام داشتم تقریبا از بین رفته. تمام ساعاتی که پشت کامپیوتر می نشینم اخم می کنم، دست خودم نیست. اولین بار یکی از همکارهام توی سالهای اول کارم فهمید. یک روز بی هوا زد وسط پیشونیم که اخم نکن خانوم.از آنروز خیلی سعی کردم که اینکار رو نکنم ولی نشد. یادمه ابتکارات زیادی هم به خرج دادم، یک کوچولو چسب نواری چسبوندم بین دوتا ابرو یا اینکه نوشتم زدم گوشه مانیتور که اخم نکن ولی نشد که نشد. آخرش هم گفتم به جهنم، چی میشه حالا. نه که بقیه ارکان زندگی خیلی ردیفه! این روزها ولی با کمال تعجب خطه خیلی محو و کمرنگ شده، به جاش خط کنار لبهام عمیق تر شده. این خطها هم هر کدوم اسم مخصوص دارند، می دونستید؟ خط لبخند، خط مونالیزا، خط اشک، خط نمی دونم چی! یک دوست قرتی داشتم که هر روز یک جاش رو بوتاکس می کرد از اون فهمیدم والا من رو چی به این قرتی بازیها، انشاالله در زندگیهای بعدی! الان این خط لبخندم خیلی عمیق شده. در اینکه خیلی لبخند می زنم شکی نیست ولی حالتش بیشتر شبیه وقتیه که به پوچی می رسم و لبام رو می کشم پایین که چی؟ همه زندگی یعنی همین؟ اینکه تموم شد؟خواستم بگم توی دوروبریهاتون اگه دیدین عمق خط لبخند، با میزان سن و سال تناسب نداره یک کم شک کنین، یک کم بهشون بیشتر توجه کنین. خب منم برم کمی به خودم توجه کنم!پی نوشت 1: "هیچ نبشته ای نیست که به یکبار خواندن نیرزد. "       ابوالفضل بیهقیچند روز بعد نوشت : بی راه نیست که گذشته گان حرف را روی سنگ حک میکردند. سنگ نبشته، یعنی حرفی که ارزش ماندگاری دارد... مرده شور نشر رومیزی را ببرد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۰۲
delaram **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">