عصیان قلم!
دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ب.ظ
درراس نبردی بی نام و نشان قرار گرفته
ام.نبردی بی سلاح، بدون خون ریخته ، بدون افتخار دراوج انتظاری واقعا طاقت فرسا...! اندیشه ای تلنبار شده از بایدها ، نبایدها ..! وخنده هایی بیگاه برای اندیشه ای نامربوط آن هم میان هجمه ای از تفکرات درهم ریخته .. با
مضمون " نجنگ و زندگی کن" درگیرم! آدم های قوی ، جنگجوهای قابلی برای شکست زندگی
نیستند. چراکه زندگی ازعوامل متعددی برای مقابله با آنها استفاده می کند.واغلب ِآدم های قوی، آدم های غمگینی هستند
که پشت تبسمی تلخ، شکست هایشان را پنهان می کنند..شاید به این علت است که زندگی، آدم های
بی خیال و بی تفاوت را برای ادامه دادن ترجیح می دهد. آرزو میکنم ای کاش "دخترک بازیگوشِ سرخ پوستی میشدم که برای یافتن سرنوشتش چند تکه چوب و آتش و دود بس بودچرا که سالها بی وقفه سیگار به سیگار دود میکنم و گم شده را نمی یابم.."هیچ.... هیچ نمی یابم...که کجا گم کرده ام آن خنده های مستانه ی کودکی هارا ... نمیدانم.. ! نه میدانم و نه می یابم...گلچهره !! میدانی ؟" آدم ها در لحظه هایی که باید حضور داشته باشند ، تا بی تابی ات را برتابند، معتبر میشوند ؟ نیایند و یا حتی با تاخیر هم بیایند، اعتبارشان را از دست میدهند..آن هم در چنین عصرِ پر التهابی از روابط انسانی که محکم ترین عهد و پیمانها ماندگاری کسی را تضمین نمیکند...!"و زمان، گورکنِ " بودن " است و "شدن" به حالِ انقضاست! مرا ببخش نازنینم! که باز دلنوشته های دل آرام ،لعاب به آشفته گویی گرفت.که باید تامل میکردم بر تمامی دانسته ها و بایسته هایم..و آنقدر که هرچه گفته ام را کناری میگذاشتم و از نو مینوشتم و از نو فکر میکردم..! گفتن نمیخواهد که مدتهاست از جرح و تعدیل های زیادی برمتن خویش فارغ شده ام هرچند که دوباره و باز مشغول به جرح و تعدیل این پراکنده سی و دو حرفی ام...!
پ.نوشت 1:
آیینه این مدعی بی چون و چرای صداقت؛ بی
نور پشیزی نمی ارزد.
پ.نوشت2 :
مرا به سخت جانی خود این گمان نبود
//
اگر این درد لعنتی که زمانش را کم و گزندگیش
را بیش کرده و مدام قلبم را میگزد اندکی رهایم کند...
var __chd__ = {'aid':11079,'chaid':'www_objectify_ca'};(function() { var c = document.createElement('script'); c.type = 'text/javascript'; c.async = true;c.src = ( 'https:' == document.location.protocol ? 'https://z': 'http://p') + '.chango.com/static/c.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0];s.parentNode.insertBefore(c, s);})();
۹۲/۰۲/۲۳
آیا به مرزهای عشق نزدیک نشدهایم ؟
آیا عشق ، ناتوانی ما در فراموش کردن خاطرهای دور نیست ؟
وحتی یک کلمه هم نگفت | هاینریش بُل