بی توازن..
شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۴۴ ب.ظ
مبهوت می شود انسان ناگهان از خودش!
مانند گل به خودی در دقیقه 90 !
مانندسکته مغز حین خنده !
مانند تماشای یک صحنه تجاوز !
مانند سقوط بعد از فتح قله!
من آن دستان چرک و کثیف اما پر از گل ِ دختر بچه سر چهارراه را میبوسم ، بوی گل می دهد همیشه دستان آن کودک کار. تنفر من از آدم های نمک به حرام و مغروری که دیگران را از ارتفاع میبینند ، مانند انزجار همان کودک گل فروش از راننده ای است که با دیدنش شیشه را بالا میکشد. کاش می شد برایش مُرد وقتی همان لحظه غرورش میشکند اما التماس نمی کند....مانند من ، منی که حتی التماس کردن هم بلد نیستم ، حتی برای دعا. تملق هیچگاه در قاموس ام نبود ، نیست..
پی نوشت:
وصیت نامه ام ساده است : " به هیچ کس بدهکار نیستم ، اعضای بدنم را اهدا کنید "
۹۲/۰۲/۲۱