غرولندهای شبانه ام!
پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۲۱ ب.ظ
زندگیم شده مثل بال بال زدنای بی فایده
یه مگس توی ظهر گرم تابستون پشت یه پنجره بسته ! و توهم و آرزوهایی که نه
دستی بهشون میرسه و نه پایی نای رفتن راهش و داره .انگاری انداخته باشنم
توی یه کوره داغ گفته باشن که باید پخته شی و حیفه که بخوای خام بمونی! دریغ
از اینکه یادشون رفته من توی کوره ام و حالا از مرحله پختگی گذشتم و دروغ
نگم بوی سوختنم میاد ! بسیاری از واگویه هام توی چرک نویس دست نخورده موندنو حسی برای بازخوانی ،غلط گیری ، ویرایش نیست.. همینطورنیمه کاره ان،هیچ بار ادبی
ندارن،نقاشیام ،سیاه قلم هام به درد خودم میخوره . سه تارم چموش و خشن شده.. نایی برای نوا ندارد...خلاصه اینکه حالا منم تنها و همدمم همین ستاره ها و شنیدن صدای یه خنده بلند از یکیشون ! مثل اینکه من بعنوان
یکی از بازیگرای سیاه پوش تراژدی تلخ زندگی انتخاب شدم و قراره همیشه روی
یه صحنه سیاه تئاتر بازی کنم ! حالا کی رفتم تست دادم و خدا میدونه شاید
توی توهماتم رفته باشم ! ایراد نداره بگذار بشکنند سر ما به سنگ ها !!!
دیگه حوصله شلوغی و ندارم دلم میخواد
تنها باشم و بنویسم آخه به این نتیجه رسیدم ادم توی تنهایی سلول های مرده
مغزش زنده و فعال میشن و تبدیل به یه شاهکار میشه منم میخوام یه شاهکار شم
... البته اگه این کرمای کوچولو که این روزا دارن تفکرم و میخورن بذارن ! غلط نکنم ساعت از یک و نیم شب هم گذشته و من مثل هر شب خواب به چشام نمیاد ...
۹۱/۱۲/۱۷