پیچک تنهایی
سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۳۳ ب.ظ
برفی سنگین ، صبحی سرد. روحی خسته! حضور مبهم یک هیچ مرا فرا گرفته استگویی تپش های قلبم به شماره است..دمم می رود و بازدم به سختی باز می گردددلم سخت می گیرد این روزهاچشمم سخت می گرید این دقایقلحظه هایم سالها زنده اند.. و پیچک یاد از ساقه های دلتنگی بالا میرودو من غرق یک ترانه ی سکوت مبهمم... قطره قطره از چشمانم نوای تنهایی می بارد...!پ.نوشت :شاید بروم، شاید دوباره برگردم / اما تو! تکرار نخواهی شد... این را میدانم..*
۹۱/۱۲/۱۵