ستاره داود
جمعه, ۱ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۴۲ ب.ظ
امشب ساقی عقلم در سرای آیینه های متروک گام می نهد واژگانی از جنس سخت ازکمین گاه طعنه بر میخیزدو به سبوی چشمانم مینگرد که چه غریبانه تا افق برگونه هایم می رقصند! حال منو اگه بپرسی
باید بگم درگیرم...درونم دنیایی است پر از مه و سرما و یخبندان گویا در لغت نامه ها زمهریر یادش میکنند...درسته سراسر زمهریرم.پر زقندلهایی نه از جنس بلور بل از جنس اشکهای نچکیده ی چشمانم..درگیرم! درگیرِ خیلی چیزها که جزئی از زندگی است
...کلی هم خود زندگی...زنده ام ..نفس می کشم..بالا می روم و دوباره به نقطه اول پرت می شوم...می جنگم تابه آنچه می خواهم برسم..اما غافل ازخودم هستم ..نمیدانم خود بازیچه زندگی
شدم ...چه تلخ است
روز آخر رفتنت، قصه ای برای گفتن هم نداشته باشی فردایت هم هنوز نامعلوم باشد...
به هر چه بود و نبود است می گذرد حال از نگاه تو ، اگرزندگی همین کارهای روزمره همین نفسیست که می آید و می رود از سینه بلی ..هنوز زندگی می کنم.اما اگر فکر می کنی شاید زندگی چیزی بیشتراز اینها باشد، نام مرا درمیان زندگان جستجو مکن...لابد در این لحظه با خودت میگی : دل ارام؟! حالا این حرفها و این معماری کلماتت چه ارتباطی به عنوان پستت داره ؟! ستاره داود کجا و گلایه از روزمرگی های دلمرده کجا....شایدم میگی باز چه مرگته دختر!واسه توضیح باید ساده بگم... بی هیچ واژه آرایی ادبی ، اولا که ربط داره ... بذا دکمه استاپ خاطرات رو بزنم و کمی برم عقب تر...اووووووووو// همینجا!!بچه که بودم هر وقت تو حیاط میخوابیدم و زل میزدم به آسمون پر ستاره هر ستاره که خوشم میومد و نشون میکردم بلند میگفتم: این ستاره بخت ِ منه که امشب طلوع کرده.و میخندیدم! هر موقع هم میپرسیدم اسم این ستاره چیه .داداشم حالا واسه از سر وا کنی، شایدم من بد پیله میکردم و اون خوابش میومد برای فرار از توضیحات و پیامدهایپاسخ بعد از این سئوالم میگفت اسمش *ستاره ی داوده*هر کسی واسه داشتنش یه ستاره ازآسمون میچینه.شاید ستاره تو بی نام و نشونه... شایدم هر ستاره ای که پر نور تر و چشمکش بیشتر به چشم بیاد سریع دستت رو میبری بالا و میگی ایناها این ستاره منه... اصلا شایدم ستاره تو هم اسمش داودیه. ولی گاهی اوقات هم پیش میاد هوای دلت انقدر ابریه که هیچ ستاره ای چشمک نمیزنه. چه برسه به اینکه ستاره اقبالت به اسم خاصی هم نامگذاری بشه!امروز یاد ستاره بلند اختر کردم زین سبب که چند روزی ؛ هوای آسمانِ دلم ابری ست..ستاره ای نمیدرخشد و رنگها در میان شبهای بی مرزِ نگاهم مرده اند! یاد دورانِ شادیهای بی دلیل و عمیق کودکانه ام افتادم و در آسمان ستاره همیشگی ام رو جستم .چشم به اسمان دوختم افسوس که ابرها رنگ ستم دارد و آسمان تعزیه خوان !آه.. اینهایی که نوشتم دل نوشته نیست نازنین شاید هذیان نبشته با مسماتر باشد. چیزی شبیه به پِرت نوشته ! وقتی گذشته و خاطرات، برش میخورند و فریم فریم از مقابل چشمانت عبور می کنند کمانه میکند این حس تنهایی لعنتی... و در هم میکوبدت.. و کمر به قتل احساست می بندد دل نوشته ها هم بوی هذیان میگیرد دلبرکم.. آزرده مشو ... دلگیر نباش از دل آرامت! بگذار حرفهای سر بسته همینطور بماند . مثل فنجان چای دم نکشیده. پ.نوشت 1 :هر وقت دلتنگ شدی آسمان را نگاه کن .ستاره ای هست که عاشقانه تو را می نگرد ومنتظر توست اگر باور داشته باشی می بینی با تو حرف می زند .فقط کافیست عاشقانه نگاهش نگاه کنی نامش چندان هم مهم نیست، احساسی که بر روحت و روانت القا میشود ارزنده است ، ان احساس را بازگویش مکن..پ .نوشت 2:و هر وقت ستاره ای را دیدی آرام و کم نور، ستاره ای که چشمک نمی زند اما آرام نگاهت میکند.. نامش را دل آرام بخوان...
۹۱/۱۰/۰۱