پرواز
پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۱۴ ب.ظ
اصلا" نه تو و نه من ...
شاید این زمین زیادی چرخیده است ،که ما دور افتاده ایم از هم...
به حکم این دل تنگ خیال می نگارم ...
و تو اگر خیالت با من است که نمیدانم ...دستم را بگیر و پرتم کن به آسمان ..همین امشب که خورشید خمیازه کشیدآماده میشوم ..
میخواهم دل بکنم از زمین چنانکه دلم ؛ هرری بریزد ...از هولناکی این شتاب !
مهتاب را گفته ام چای دم کند من و تو به رسم عشق بازی دیرین
لبه ی ماه بنشینیم و فنجان به دست ..
تاب .. تاب ...
و من تو را مهمان کنم به ریسه رفتن های کودکانه .. پ.نوشت 1 :غیبت تو در پیاده رو های شب غم قدیمی باران را مضاعف می کند !پ.نوشت 2 :کسی که نشسته است ، همیشه خسته نیست، شاید جایی برای رفتن نداشته...!
۹۱/۰۹/۰۲