زندگی دوباره..
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۰۸ ب.ظ
اگر دگر باره زندگی دومی را آغاز میکردم سخن کمتر می گفتم.بیشتر گوش می دادم
تمامی دوستانم را به شام دعوت می کردم بی آنکه نگران لکه هایی که بر فرش می افتد
یا مبل رنگ و رو رفته است باشم.
اگردگر باره زندگی دومی را آغاز میکردم دوستت دارم های بیشتر و مرا ببخشید های فزونتری
نثارت می کردم.لیکن از هرآنچه گفتم مهمتر اگر یکبار دیگر زندگی می کردم هر لحظه آن را در چنگ
می گرفتم. به آن می نگریستم و آن را واقعا می دیدم هر لحظه را زندگی می کردم
و هرگز آن را باز پس نمی دادم.
بر سر چیزهای کوچک تا این حد برافروخته نشو.نگران آن نباش که چه کسی تو را
دوست ندارد و چه کسی بیشتر از تو مال جهان دارد و یا دیگران چه می کنند.
بیا در عوض از آنانکه دوستمان دارند لذت ببریم.بیا تا به آنچه خدا به ما داده است
بیاندیشیم.بیا هر روز به آنچه برای بهبود جسم و روان وعواطف و روحیات خود انجام
می دهیم فکر کنیم.زندگی کوتاهتر از آنست که بگذاری از کنارت بگذرد.
زنگی تنها یک لحظه با ماست و آنگاه رفته است.چون با دیگر زیست نخواهم کرد.. زین پس سعی میکنم آنچه باشم که بدان اشاره نمودم..!
پ.نوشت:
خدایا مرا بخاطر شکایت هایم ببخش
و زمانی که ناشکری کردم به آرامی به من یاداوری کن
از تو به خاطر آنچه برایم مقدر کرده ای متشکرم.
۹۱/۰۸/۰۲