بی شرح و بیان
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۲:۱۹ ب.ظ
تجارت گفتگوهای این روزهایمان بی سود،هر خیال مضنونی به سکوت ابدی محکوم می شود...هممم..زبان..چیزی شبیه دود بازی های سرخ پوست ها..یا سعی اولین غارنشین که بی حوصلگی هایش را سنگ روی دیوار می کشید..حالا من روی استواترین سکوت های خودم به اجداد غارنشینم فکر می کنم..سکوت هایش را به چه فکر می کرد؟!!! اصلا چطور!!وقتی گوزن بارداری را می کُشت وجدانش چطور سرش داد می کشید!!هـــــــی !خیالم آدم ...چیدن سیب را گناهی نداشت..کسی نبود توی سرش بگوید "نه!! "..اصلا "نه!!!" را نمی فهمید..همه چیز از خیال شروع شد..اولین نقاش با تیزیِ سنگ و دست های تاول زده خیالش را کشید..گذشت و گذشت و آدمی هر خیالی را اَدای مخصوصی درآورد....و بعدها هر یکی را به اسمی صدا کرد...و کلمه به دنیا آمد...و زبان...و گفتگو...و لذتی به اسم "نوشتن.." ارتباط خاصیت عجیبی است...چیزی مثل "خودم" بدون "دیگری" یعنی هیچ !مبادلۀ بی وقفه فرستنده و گیرنده...سیم های پُر توان..هـــــــی...این روزها چه بر سر ما آمده گلم..ذوق اجداد غارنشینمان چطور سرخورده شد؟چرا خیال هایمان را محکوم به "نگفتن" می کنیم..چرا زُل زدن هایمان فقط شامل سکوت می شود..انگاری ما سیاره های دو خورشید دور از همیم..سنگ های قابل ارتجاع...به حُکم قانون بقا مجذوب همیم و دیگر هیچ..چرا!!
۹۱/۰۷/۲۴