پاییزانه..
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۳۲ ب.ظ
همهی ما از این روزهای واپسین تابستان خاطرات خاصِ خودمان را داریم. دلهرهها و استرسهای آغازِ سالِ تحصیلی… بویِ ماهِ مهر…
من رابطهای خاص و عجیب با پاییز دارم! پاییز یک فصل خوب است! ما همه
موظفیم با پاییز خوب رفتار کنیم از او کینهای به دل نداشته باشیم! مخصوصاً من که هر سال بهار عاشق میشوم و پاییز شکست میخورم! پاییز بوی
گرسنگی میدهد؛ بویِ مرگ!… من میدانم بالاخره در پاییز خواهم مُرد! و چه
وقت مناسبیست برای مُردن…در پاییز، درختها برایت برگریزان میکنند،
کلاغها به عزایت سیاه میپوشند کشاورزانی که در انتظار اولین باران
ایستادهاند، چهار قدم به دنبال تابوتات می آیند…
تو پادشاهِ فصلهایی پاییزجان…
دوستت دارم ای خزان! حتی به رغمِ دلتنگیهای فراون پاییزیام…
خوش آمدی…
پ .نوشت 1: سیاُم
شهریور، سالروز درگذشت استاد پرویز مشکاتیان است. جا دارد یادش را گرامی
بدارم. دیر سالیست که نغمهیِ ساحرانهیِ سازش انیس و مونس روزهای غم و
شادیام است و از این حیث حقِ زیادی بر گردن ام دارد.پ . نوشت 2
: یحتمل آن جملهی “مخصوصاً من که هر سال بهار
عاشق میشوم و پاییز شکست میخورم!” کمی شائبه ایجاد کند! خب بدیهیست که
اینجوری نیست هر سال بهار زرتی عاشق بشوم و پاییز زورتی شکست بخورم! اینجا منظورم از عشق، عشقِ به زندگی بوداز قضا اتفاقاً امسال بهار و
تابستان هیچ عشقی نسبت به زندگی نداشتم!
۹۱/۰۷/۰۲