پارادوکسِ زندگی
پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۱ ب.ظ
شناخت من از زندگی و آدم ها و حتی خودم محدود
می شود به بازخورد های دیگران نسبت به من و دنیای من .به عکس آن هم البته است . و
من می شوم بخشی از یک قسمت که به همین ترتیب ادامه دارد.خیلی وقت ها سئوالی که برایم پیش میآد اینه من کجای این زندگی هستم و واقعا روابط من با دیگران بر اساس یک قانون طبیعی از پیش تعیین شده است؟
جواب های مختلفی می شود به این سئوال داد اما
برداشتی که من از این موضوع دارم این است که پس من کجای این رابطه می توانم تاثیرگزارباشم.و این همه تلاش فایده ای هم دارد ؟خیلی از ما در برهه ای از زمان از این تلاش
خسته می شویم .اما می دانیم باید بعد از استراحتدوباره تلاش کنیم . چون تمام
بنیان زندگی ما بر همین تلاش استوار است...روابط ، روابط ، روابط
میان ما و این رابطه کنش ها و واکنش هایی وجود
دارد که بخشی از زندگی مادر و معنوی ما را میسازد .پس این یک قانون نوشته و نانوشته که ما و زندگی
را درگیر میکند.و چه سخت تر میشوداگر دنبال ایده آل چیست و چه معنایی دارد هم
بریم.حال زندگی پارادوکسی است که نه میشودمعنی اش کرد و نه می شود تحمل و چه
سخت این تحمل رنج آور .
۹۱/۰۴/۲۲
اینکه حس منفعل بودن داشته باشم، کشنده است دلی جان !
سعی میکنم !