بی وقفه ببار بر این کویر تشنه!
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۴۷ ق.ظ
گاهی فکر میکنند نباید عاشق شد، میگویند: عشق قفسی بیشتر نیست و اسارت نهایت عاشق بودن! اما دنیای بی عشق هم قابل تحمل نیست چرا که هرگاه عشق از خانه ای برون شدنفرت مهمان ناخوانده خواهد بود.عشق را نمیتوان تعریف و تفسیر کرد اما میتوان عاشقانه رشد کرد.. میتوان در پناه عشق قد کشید و به اندازه ی یک عاشق بزرگ شد...پس باید عاشق بود و گذشت از پیله ی خود،باید پرواز کرد از دریچه ی عشق به تمام افق هایی که تا بحال فکرش را نمیکردی و حالا تو یک پروانه ی آزاد هستی که بر شاخه های احساس هوای مبهم عشق را نفس خواهی کرد ،این را برای تو نوشتم،برای تو که عاشقی...تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم! برای خاطر عطر گستره ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم ! برای خاطر برفی که آب می شود؛ برای خاطر نخستین گل! تو را به خاطر دوست داشتن ،دوست می دارم! جز تو ،که مرا منعکس می تواند کرد؟ من خود ، خویشتن را بس اندک می بینم! بی تو جز گستره ای بی کرانه نمی بینم .. میان گذشته و امروز! از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم! می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم .راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند! دوستت دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست! تو را به خاطر سلامت! به رغم همه آنچیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم! برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم! تو می پنداری که شکی! حال آنکه به جز دلیلی نیستی! تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود... بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم ! و تو ! بی وقفه ببار چرا که کویر یعنی .... همیشه تشنه ی باران،،،!!
۹۱/۰۳/۰۵