تهمت!
دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۳۸ ب.ظ
اعصابت خورد یه گوشه ى خلوت پیدا میکنى سیگارو در میارى ..فندک و در میارى آتیش سرخ براى یه لحظه صورتت رو گرم میکنه مثل یه خواب پُک اول رو به فیلترِ گردِ لاى انگشتات میزنى دود و فرو میدى تو این سرما براى همین پُک زدن اومدى این گوشه ! فکرا تند تند از تو سرت رد میشن... نمیدونى از کى باید بیشتر عصبانى باشى, از اون ؟ از خودت ؟ از اونایى که خیلى بی ربط از تو و اون کلى داستان ساختن ؟دوباره به سره قرمزِ سیگار نیگاه میکنى دستت رو میارى بالا جلوى صورتت گوش که میدى میتونى صداى سوختن سیگارو بشنوى سرِ سیگار روشن تر میشه بوى تند و تلخ دود توى دماغت میپیچه محکم تر پُک میزنى چشمت رو میبندى به فرو رفتن دود توى ریه هات فکر میکنى به دَرَک!!!! نمیفهمى چى شد سیگارت تموم شد همون دوتا پُک اول خوب بود بقیه اش رو اصلا نمیفهمى چى شد کشیدى میندازیش زمین پاتو میکشى روش بوى سیگار رو انگشتا و لباست نشسته اگه بفهمن چى ؟!بازم به دَرَک ! اشکات و پاک میکنى این چند لحظه فقط مال خودت ...
۹۰/۱۰/۲۶