واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

تورا از تو ربوده اند ، و این تنهایی ژرف است ...!

واگویه های دلارام

عاشقانه هایم و صمیمانه تـرین نوشتـه هـایم آنهایی هست کــه بـرای هیچکس مینویسم و سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کندو اینها همان حرف هایی است که هر کسی برای نــگفتن دارد.حرفــهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینـان هماره درجستجوی مخاطب خویشند،اگر یافتند، یافته می شوند.نوشته هایم همانانی هستند که گاه به لبخند وامیدارند و گاه به اشک.. ضرباهنگ کلماتی و واژه هایی که میلغزندو میرقصند از قلب تا قلم!دغدغه نوشتن قلمم را میخراشد اما نوشتن دغدغه ها روحم را .. اینجا فقط طالب آرامش و سکونم از نوع زلال!
___________________________
اگر میخواهی مرا بشناسی ، بشناس!
من خیلی آسانم ، آنقدر آسان که.....

با غزلیات مولانا ، عاشقی میکنم.
با شعرهای شاملو ، زندگی میکنم.
با سمفونی های انیو موریکونه ، بغض میکنم.
با نقاشی های ونسان ونگوگ ، تخیل میکنم.
با شاهکارهای آل پاچینو ، تعمق میکنم.
با کتاب های آلبر کامو ، دنیا را تحمل میکنم.
و با لبخند خدا بر پیکره ِ نحیف ِ انسانی ام،میمیرم ، تمام میشوم و پایان را آغاز میکنم.

کلاسه تحریرات
بایگانی تحریرات
مرقومات ماضیه
صاحب قلم

رویای شیرین

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۹، ۱۰:۰۲ ب.ظ
من لباس پرنسسی می پوشم، دامن پف پفی و آستین های توری.کلاه بزرگی سرم می گذارم و دستکش هایم را دستم می کنم. خدمتکارم رژ لبم را می مالد و یادآوری میکند امشب خانم باشم. آرام بخندم و نگاه های خاص بیندازم. مواظب باشم موهایم خراب نشود و روی دامنم چیزی نریزد. حواسم به هم رقصم باشد... بعد کفش های تق تقی ام را میگذارد جلوی پایم، من پاهایم را می گذارم تویشان...حالا یک نگاه توی آینه ی قدی می اندازم. لبخند! تو پهلوی پیانو ایستاده ای و به خواهرت که پیانو می زند لبخند می زنی! تکسیدوی مشکی پوشیده ای. مدل موهایت بیشتر از همیشه به تو می آید. آهنگ که تمام می شود دست میزنی. دست هایت با ریتم خاصی به هم می خورند. حتا دست زدنت هم متفاوت است. و من همین جور خیره می شوم... تو می آیی طرفم تا برای دور بعدی رقص والتس تقاضای رقص کنی، اما... صحنه عوض می شود.تو دور می شوی..لبخندت رنگ می بازد..نگاهت خاموش می شود..دامن پف پفی ام محو می شود..دست کش هایم همرنگ دست هایم می شوند و .... من از قرن نوزدهم به قرن بیست و یکم کشیده می شوم. از آمریکا به ایران. من توی تختم خوابیده ام و رویای همیشگی دست نیافتنی ام مثل همیشه ناتمام مانده... مثل همیشه نوبت رقص من و تو نرسیده...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۸
delaram **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">