رویای شیرین
يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۹، ۱۰:۰۲ ب.ظ
من لباس پرنسسی می پوشم، دامن پف پفی و
آستین های توری.کلاه بزرگی سرم می گذارم و دستکش هایم را دستم می کنم. خدمتکارم رژ لبم را می مالد و یادآوری میکند امشب خانم باشم. آرام بخندم و
نگاه های خاص بیندازم. مواظب باشم موهایم خراب نشود و روی دامنم چیزی
نریزد. حواسم به هم رقصم باشد...
بعد کفش های تق تقی ام را میگذارد جلوی پایم، من پاهایم را می گذارم تویشان...حالا یک نگاه توی آینه ی قدی می اندازم. لبخند!
تو پهلوی پیانو ایستاده ای و
به خواهرت که پیانو می زند لبخند می زنی! تکسیدوی مشکی پوشیده ای. مدل
موهایت بیشتر از همیشه به تو می آید. آهنگ که تمام می شود دست میزنی. دست
هایت با ریتم خاصی به هم می خورند. حتا دست زدنت هم متفاوت است. و من همین
جور خیره می شوم...
تو می آیی طرفم تا برای دور بعدی رقص والتس تقاضای رقص کنی، اما...
صحنه عوض می شود.تو دور می
شوی..لبخندت رنگ می بازد..نگاهت خاموش می شود..دامن پف پفی ام محو می
شود..دست کش هایم همرنگ دست هایم می شوند و ....
من از قرن نوزدهم به قرن بیست
و یکم کشیده می شوم. از آمریکا به ایران. من توی تختم خوابیده ام و رویای
همیشگی دست نیافتنی ام مثل همیشه ناتمام مانده... مثل همیشه نوبت رقص من و تو نرسیده...
۸۹/۰۷/۱۸