خدایا تو بمان برایم
شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۲۹ ق.ظ
نمی دانم چرا هرگاه دستانت را رها می کنم
و به حرکت خود ادامه می دهم
با یک سنگ ریزه ناچیز به زمین خواهم خورد
و
این رها کردن ، اشک هایم را سرازیر
نمی توان گفت ، گریه ام از دردی است که
حس می کنم
یا تنهای ام را دربی تو بودن می یابم
و
فریاد می کشم ،خدایا کمکم کن
و بازهم صدایت در گوش هایم می رقصد
نمی خواهی دستانت را بگیرم؟!
یا می خواهی تا ابد گریه کنی؟!
و من با امید به تو، دستانت را محکمتر از
قبل می گیرم
تا مبادا دستانم زمین را چنگ زند
و
صدای گریه ام آسمان را
. . . . .
۸۹/۰۵/۱۶