تنهایی
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۷:۰۲ ب.ظ
وقتی که دلت گرفته است،حالت خراب است به دنبال کسی می
گردیتا دردت را به او بگویی یا که نه...دردت را بشنود آخر همه ی درد ها
گفتنی نیستنداما اگر این قضیه ادامه پیدا کند خودت تبدیل به درد می شوی و
دیگران به درد بودن تو عادت می کنندتازه آن وقت است که درون یکی چاه می لغزی تا چاه دیگری برای خودت فراهم کنی.به این نتیجه می رسی که دردها را
نباید گفت حتا شوق ها،شادی ها را نباید گفت زیرا که همه نتیجه ی یک لحظه
روحی هر شخصی هستند که توسط هیچ کس دیگر قابل درک نیست.گاهی اوقات با تمام
وجود دنبال کسی می گردی تا زیبایی ماه را به او نشان بدهی تا همه ی آنچه را
از شعری فهمیده ای برایش بخوانی و هزار تای دیگراما کسی نیست،دستی
نیست،یاری نیست،همراهی نیست.بهتر است بروم سراغ چاهم شاید کسی آنجا....بود
شاید....پ.نوشت: وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم ...
۸۸/۰۶/۱۷