باز هم از دل..
جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۳۷ ق.ظ
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم: «غصه نخور،
میگذرد …»برای دلم، گاهی پدر میشوم
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی
….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان
دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا
…
دلم ، از دست من خسته است.!
پ.نوشت : باز این دل صاحب مرده ام بد جور غوغا کرده نه اینکه عاشق شده
باشه .. نه! فقط خسته است..
۸۸/۰۳/۲۲