انکارمیشویم اما زندگی میکنیم.
شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۸۸، ۰۹:۲۸ ق.ظ
پشت می کنم که نبینی، بغضی را که تاب ماندن در گلو ندارد.می ترسم از ناشناخته. از این فردای ِ مبهم.
می ترسم از راهی که نمی دانمش.
کاش چیزی گفته بودی این دمِ آخر.
می ترسم از جاده ای که ندیدمش.
از مسیری که می برد مرا به سمت سرنوشت. در دشتهای کوهستانی سینه ام را به تمامی سپرده ام به وزشهایی که زیستن مرا مجاب می کنند.با اینهمه که انکار می شوم. چقدر بی کس و کاریم و نمی دانستیم.......
۸۸/۰۱/۲۲