قرارمون یادت نره
سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۰۸:۵۶ ب.ظ
دیشب که من تمام خیابان را با کفش های پاشنه بلندم دویدم، کجا بودی؟ من
دیشب مدت زیادی نشستم روی کاناپه و منتظر تاکسی ای شدم که نیامد. می خاهم
بدانم دقیقن داشتی چکار میکردی؟ من با بسته ی هدیه ام مجبور شدم دو خیابان
پایین تر از رستوران پیاده شوم و بقیه ی راه را بدوم. مجبور شدم آرتیستی از
بین تمام آدم هایی که آمده بودند خرید رد شوم. باید از جلوی کانکس عفاف و
حجاب جوری که دیده نشوم می گذشتم. من فکر کردم تو مثل فیلم ها میپیچی جلویم
و مرا سوار میکنی. میدانستم دارم الکی فکر میکنم اما دوست داشتم اینجوری
فکر کنم چون من آدم خیال پردازی هستم. مثلن دقیقه ی نود فکر میکردم کاش میشدمثل هری پاتر جسم یابی کنم.دقیقه ی نود و یک دلم غول بزرگ مهربان رولد دال
را می خواست!دقیقه ی نود و دو دلم انتی را می خواست که مری و پی پین را
توی دست هایش گرفتدقیقه ی نود و سه آرزو کردم کاش لایرا بودم و ویل
برایم پنجره ای به جهانی دیگر باز میکرددقیقه ی نود و چهار به پی پی
جوراب بلند راضی شدم که خیلی قوی بود و حتما می توانست مرا با وزن 56 کیلو
بلند کند! و همینطور تا دقیقه ی صد ادامه دادم اما هیچ خبری نشد. من به
دویدن ادامه دادم و فکر تاول های پشت پایم را از سرم بیرون کردم. از جلوی
پاساژهای پرنور مثل باد گذشتم و تلاش کردم به پسرها نخورم که فکر نکنند من
دختر بدی هستم!من دیشب دیر رسیدم درحالیکه از دیر رسیدن متنفر هستم. اما
دیر رسیدم و اگرآقای تاکسی بدقولی نکرده بود، مجبور نبودم خودم را به هر
قیمتی به رستوران برسانم. به همین سادگی.......
۸۷/۰۲/۲۴