دروغهای امروزِ ما
پنجشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۸۶، ۰۲:۰۸ ب.ظ
لحظه هایی را شرح
میدهم که گذشته در آن معنایی ندارد و آینده همچون نفسی عمیق خود را جلوه
میدهد جایی که زمان مرده است جایی که زندگی معنایی در خود ندارد در کل در
یک خلسه ای عجیب گرفتاریم که نفس کشیدن معنای دیگیری پیدا میکنداین بدن
خسته را بر خاک این سرزمین رها میکنیم و نامش را میگذاریم زندگی ، زندگی
معنایی ندارد جز درد و اندوه در سرزمینی که انسان نابود میشودتا چرخه عظیم
بروکراسی و دیوانسالاری عظیمی که نامش را جامعه گذاشته ایم بچرخدزندگی ما
به تدریج شفافیت خود را از دست میدهد و هر روز تیره تر میشود و ،
واژه به نامشفافیت دیگر معنایی ندارد.همه چیز در گرداب ناشناخته ها فرو
میرود و از آن بد تر که درجامعه ای زندگی میکنیم که به خویش و خویشتن
خیانت میکنیم آنقدر در درون خویش فریاد میزنیم و های و هوی میکنیم تا از
درون کر شویم و صدایی از بیرون نشنویم چه دروغی از این بزرگ تر که بگوییم
ما زنده ایم
۸۶/۱۲/۲۳