حرفی برای نگفتن!
يكشنبه, ۳ دی ۱۳۸۵، ۰۷:۴۸ ق.ظ
یک لحظات غریب و بعضن غیر قابل جبرانی هست در زندگی، که حس میکنی یک کسی یک حرف خیلی مهمی دارد توی دلش که میخواهد به تو بزند یا تو یکی از کسانی
هستی که میتواند حرفش را به او بزند. یک لحظات بینهایت حساسی هست توی
زندگی، که بین تو و کسی یک انرژیای مبادله میشود که تعیین میکند که این
حرف زده بشود یا نشود و اگر نشود گاهی برای ابد نمیشودیا وقتی میشود که
سوژه فاکتور زندگیاش را از دست داده، مرده. و من معتقدم بعضی از این دوراهیها
سرنوشت آدمها، رابطهها و دوستیها را زیر و رو میکنند/.در این بین صمیمانه ترین حرفهایم آنهایی است
که به "هیچکس" مینویسیم سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را
ایجاب نمی کند و اینها است «حرف هایی که هر کسی برای نگفتن دارد».
حرفهایی که پاره های بودن آدمی اند...اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند، اگر یافتند، یافته می شوند.پ.نوشت : انرژی در جریان بین دو شخصیت، فارغ از هر نوع ارتباطی که با هم
داشته باشند یا نداشته باشند، شجاعت دهان باز کردن برای شروع گفتن یک حرف،
یا برعکس، شجاعت و به موقع بودن ِ دهان باز کردن برای پرسیدن این سوال که: "میخواهی با من حرف بزنی؟" در لحظهای که طرف در آخرین مرز تردید قرار
دارد، سرنوشت یک رابطه، یک لحظه، یک آینده را عوض میکند.
۸۵/۱۰/۰۳