پراکنده نویسی های دل آرام - 2
سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۸۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ
من مجذوب ُرمانی بودم که سه بار تمام شد...شوالیهء فاتحی که نویسنده اش را به مبارزه میطلبید. و من دیدم هر چه باید ونباید / شاعری که به حراج گذاشته بودغم سنگین روی دلش را، مفت و ارزان /معنی یک لبخند! زیر
باران حسرت من پُشت پنجره اندوه تو بودی،نفسِ گرم من آنروز تار کرد شیشهء
تنهایی را ، طوری که روی آن می شد نوشت غم رسوایی را !ودر آن لحظه من چکیدهء التماسی بودم که پرسید: چرا سر رسید اولین نگاهم را در انزوا پاره کردی؟ اولین فصل کتاب عشق من خواهی شد اگر به من از مهر نگاهی دوباره می کردی..
۸۵/۰۸/۰۹