بال بگشا...!
شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۵، ۰۷:۱۲ ق.ظ
میان خورشید های همیشه - زیبائی تو لنگری ست - خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند.
نگاهت - شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا از مهر جامه ئی کرد بدان سان ، که کنونم شب بی روزن هرگز چنان نماید که کنایتی طنز آلود بوده است
و چشمانت با من گفتند که -فردا روز دیگری ست -پ.نوشت : همسفرم باش در عبور از مرز تکرار و روزمرگی های بی پایان...بال بگشای که هیچ ماندنی تورا به مقصد نمیرساند...
۸۵/۰۱/۱۹