بمان برایم..
پنجشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۴، ۰۷:۱۴ ق.ظ
نازنینم!
بی محابا بیا !
می ترسی روشنائیت را بدزدند؟!
تو که با خورشید نسبت فامیلی داری!
چراغت را در آشیانه بادها بگذار - بی هیچ اضطراب -
چرا که نبودنت آشفته ام میسازد...
سردر گمی ها و اغتشاش ذهن رهایم نمی کند بسان پشه ای که مزه
شیرینی ات را حس کرده!
کوچه های خاکی افکارم باز به گرد و غبار رویاهای کودکی-معتاد
میشود!
چه شده که دنیایم روز به روز خالی تر از زندگی است؟
پا نوشت : نامرادی های زندگی با مردمانی که روی خط میزان
زندگی ات راه نمی روند کلاف سردرگم این ماجراست!
۸۴/۱۱/۲۰