آه چه حجم توفنده ای دارد وزن سنگین هواسنگین از خواب بر میخیزم و گویی متعلق به این سرزمین نبوده ام می آیم سر کامپیوتر مینشینم و میخوام بازنویسی کنم واگفته های پیشین را اما میدانید آدم وقتی نوشته های خودش را میخواند
که مخصوصا هم در شرایط خاص نوشته شده است خودش اندوهش را تشدید میکند
چون دارد خودش را هی تایید میکند .
پس تصمیم گرفتم اصلا توی یک فاز دیگر بنویسم :زوم میکنم روی استعداد های مثبت و منفی افراد و میپندارم برخی افراد شور زندگی در سر دارند و عده ای شعور آن .. اینکه شور و اشتیاق ادامه زندگی را داشته باشی بد نیست اما بهتر آن است که اندکی شعور هم به مواد آن اضافی کنی تا طعم بهتری رو بچشی و بجای عیش مدام ِ بی ثمر عشق ثمر بار و مدام را به تماشا بنشینی ...تو از هر آنچه اینجا نوشته خواهد شد بیخبر ومنگ خواهی شد چون قدم به قدم عیش بی ثمر را چون تف سر بالا روی سر زندگی ات احساس کرده ای و دز هر دم لهیده شدن جسارت خیزش دیگری به خود داده ای که چه سود اگر شعور را در عزم خیزش فنا شده میجستی زندگی را به نحو احسن معنا بخشیده بودی.. پس نه ماه زمان بسیار اندکی برای ساخته شدن انسان هست و سالها اراده و فداکاری و مهر در مجموعه وجدان لازم است تا انسانی به تکامل برسد که در آن دم هم چون سفال پخته و لعاب گرفته باید که از دور خارج شود ...